پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

را آواز داد و گفت یا ابا مسلم ما الّذی انشد ابو محمّد، فقال اطال اللّه بقاء السیّد الدّاعی هذا، شعر:


اذا نحن ابنا سالمین بأنفسکرام رجت امرا فخاب رجاؤها فأنفسنا خیر الغنیمة انّهاتؤب و فیها ماؤها و حیاؤها۱

داعی گفت: او غیر ذلک، انّه یشمّ رائحة الخلافة من جبینه.


چون ملک طبرستان برو قرار گرفت آهنگ کهستان اصفهبد رستم بن قارن فرمود و او را از ولایت بیرون کرد، با نیشابور فرستاد پیش عمرو بن لیث و عمرو بجهت او شفاعت فرستاد و امان طلبید، سوگند و عهد رفت برقرار که سپاهی بخویشتن راه ندهد و آنچه دارد پیش محمّد زید فرستد و خراجها که در آن سالها نداد ادا کند، و محمّد را نشستگاه گرگان بود و بسیار حشم برو جمع آمد از اصحاب رافع و عبّاس و نواحی گرگان علوفه او را وفا نکرد.


رفتن محمد زید بری و واقعات رافع با او و لشکر آوردن بطبرستان


در شهر ربیع الاوّل سنۀ اثنین و سبعین و مأتین در ری ترکی بود اساتکین گفتند محمّد زید را هوس افتاد که بری شود، از گرگان بدامغان رفت و از آنجا بسمنان روزی دو نزول کرد و بخوار شد و با فرداد بوهراوان نزدیک ری لشکر عراق مصاف داده ایستاده بودند، چون بر همدیگر کوفتند لشکر محمّد زید شکسته آمدند و او بهزیمت بالارجان افتاد و خراسانیان بر خراسان شدند، چون بآمل رسید نمودند عزیمت گرگان دارد، ناچار محمّد زید کوچ کرد و بدیلمان فرستاد تا مدد آورند، چون بتمیشه رفت خبر افتاد که رافع بگرگان آمده او نیز مقام کرد بحصار تمیشه منتظر دیالم، در همان مدّت بسبب فتنه که در خراسان ظاهر شده بود رافع با نیشابور شد و محمّد زید بگرگان و ماهی چند آنجا بماند تا سنۀ ثلث و سبعین و مأتین بآمل آمد و سنّت فرزند خویش زید بن محمّد زید فرمود و بولایت عهد پدید آورد و بر منابر و دراهم نام او با نام خویش ملحق گردانید، چون رافع بخراسان رسید فتنه‌ها نشسته بود خلافی که میان پسران نوح، نصر و اسمعیل، بود بموافقت انجامید و رافع را در سالهای گذشته با اهل خوارزم مصافها رفته بود، دیگر

________________________________________

(۱) - از ابیات عبد اللّه بن محمد بن عیینه رجوع کنید بشرح تاریخ یمینی ج ۲ ص ۴۱۷ و جهانگشای جوینی ج ۲ ص ۵۷ و حاشیۀ آن