پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و نماز شام برنشسته وقت صبح بچالوس رسید، بو الحسین و لیشام و دیگر دیالم۱ را که با او بودند بگرفت و بسیار مال و غنیمت برداشت و آن شب با خواجک آمد و روز آدینه بشهر آمل رسید و در ششم جمادی الاولی بپادشاهی بنشست و مدّت ملک ابو الحسین ده ماه بود، او را بند فرمود نهاد و منادی کرد تا جملۀ عمّال او را امان دهند، فرا پیش آمدند حساب مال باز خواست تا رشته، هرچه برده بودند بازآوردند و خواهر او سکینه نام را که زن حسن زید بود بیاورد، جمله جواهر زرّینه ازو بستد و بعد از آن بند از ابو الحسین برداشت و فرمود تا هرکرا مصادره کرده بود حق ازو طلبند و صلحاء و فقهاء آمل بهزار درهم گواهی دادند، دیگر باره بند فرمود نهاد و بالیشام دیلم۲ هر دو را بساری فرستاد هرگز کسی دیگر ایشان را باز ندید، گفتند براه هلاک کردند،۳ و شجاعت و عقل و علم او را پیش ازین ذکر رفت۴.


چنین شنیدم که بعد آنکه بملک بنشست روایت از سیّد امام ناطق بالحقّ ابو طالب رضی اللّه عنه از ابو احمد محمّد بن علی العبد [کی۵] که ابو القاسم عبد اللّه بن احمد الکاتب البلخی که در مقدّمه ذکرش رفت۶ حکایت کرده که داعی محمّد بن زید بر ناصر کبیر حسن بن علی گمان برد که او در بند دعوت و ریاست خلق است، درین روز من و ابو مسلم بن بحر در مجلس داعی محمّد زید حاضر بودیم ناصر کبیر حسن بن علی درآمد و سلام کرد و بنشست بعد ساعتی روی بابو مسلم آورد و گفت یا ابا مسلم من القائل:


و فتیان صدق کالأسنّة۷ عرّسواعلی مثلها و اللّیل تغشی۸ غیاهبه لأمر علیهم أن تتمّ صدورهو لیس علیهم أن تتمّ عواقبه۹

ناصر کبیر در انشاء این شعر خطا و سهو کرد و تهمت محمّد بن زید را یقین گردانید هردو سر در پیش افگندیم و بجواب او مبالات، نرفت او نیز دریافت که خاموشی ما را موجب چیست خجل و خایب شد و بعد ساعتی برخاست و برفت، داعی محمّد زید ابو مسلم





________________________________________

(۱-۲) - این قسمت فقط‍ در الف هست،

(۳) - از اینجا تا آخر جواب عربی داعی بابو مسلم فقط‍ در الف هست.

(۴) - رجوع کنید بصفحۀ ۹۴ و بعد از آن،

(۵) - و بالاصل: العند

(۶) - رجوع کنید بصفحۀ ۹۴

(۷) - در اغانی (ج ۱۵ ص ۱۰۳): و رکب کاطراف الاسنّة

(۸) - در اغانی: تسطو

(۹) - این دو بیت از ابو تمّام طائی است