پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

عیسی بلارجان فرستاده که صاحب لارجان پرویز مدد خواست و نبشت لیث بن فنه بری رفت و والی ری را بر آن داشت که بلارجان آید، حسن زید برادر خویش ابو عبد اللّه محمّد بن زید را بگرگان فرستاد، دکیه نام دیلمی بود، از محمّد بگریخت با قوم خویش و بخراسان پیش شاری نایب آل طاهر شد و احوال گرگان بتفرقۀ کلمه و نافرمانی حشم بگفت و بر آن تحریض کرد که گرگان بجهت تو مسلّم کنم تا شاری از اسفراین بگرگان آمد، دیالم بکلّی محمّد زید و محمّد بن ابراهیم را باز گذاشتند و پیش شاری رفته و ایشان هردو سیّد بآمل آمدند تا وقت آن آمد که شاری لشکر را روزی خواست کرد، در آن نواحی هرکجا دیلمی بود سلاح برداشت بطلب روزی پیش شاری شد، یکی از بزرگان گرگان اسحق نام شاری را گفت هرزه مال بدیالم ندهد که با تو همان کنند بغدر و حرام زادگی که پیش از تو با همۀ امرا کردند و از ایشان جز فضول و ظلم و ناجوانمردی کسی ندید و نبیند، جمعیّت دیالم بسلیمان‌آباد بود و خواص و عوام گرگان از خام طمعی دیالم ستوه مانده بودند، شاری و اسحق فرمودند۱ تا شمشیر در ایشان نهادند و در یک روز سه هزار تن از ایشان کشته، این خبر بسیّد حسن زید رسید شماتت نمود و لیث بن فنه را معلوم شده بود که گرگان شاری گرفت ترک را که والی ری بود بر آن داشت که بطبرستان شویم و ولایت بجهت تو بستانیم، بقول او عزیمت لارجان کرد، چون بدیه ور رسید احمد بن عیسی و مصمغان هردو آنجا بودند راهها فروگرفتند و از سر کوهها بانگ بر ایشان زدند لیث بن فنه اسب در جوی راند، نتوانست گذشت، ترک بترسید و گفت مگر بغدر کرد، بفرمود تا او را بگرفتند و سرش برداشته پیش حسن زید فرستاد و عذرها خواست و هم بر اثر آن نبشته رسید از گرگان که شاری مالها جمع کرد و بخواهد شد صلاح در آنست که بگرگان شود، چون آنجا رفت حشم شاری با پیش او آمدند و آن گریخته با خراسان افتاد و حسن زید در گرگان شد و بسیار عامّۀ شهر را بکشتند و مال غارت کرده


ذکر خروج اصفهبد ملک الجبال رستم بن قارن بن شهریار و احوال او با حسن زید


و بوقت آنکه محمّد بن زید گسیل کرده بود جماعت دیالم بنواحی گرگان راهزنی و فساد و قتل کردند و بشب نقبها زدند و بخانه‌های مسلمانان دزدی و ناشایست روا داشتند

________________________________________

(۱) - در الف: فرمود.