پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

تواند دانست که آخر ملاقات تو با اسد چگونه باشد و همانا که سلیمان این ساعت بساری ایمن بود و احتیاط‍ نکند که لشکری پیش فرستاد و ظنّ چنان برد که تو اوّل باسد مشغول گردی، حسن زید را رأی آن پیر عاقل نیک پسندیده آمد و برین موجب تاختن بسر سلیمان برد و اوّل خبر باسد رسیده بود که حسن زید بشب بگریخت، او مسرع دوانید پیش سلیمان عبد اللّه که علوی بگریخت۱ و کارش آسانی عظیم فرانمود۲ ، خوشدل و شاد کام و غافل نشسته بود که ناگاه آواز تکبیر و صلوات شنیدند و علمهای سپید در ساری آوردند، و لولۀ دیلم درافتاد، سلیمان عبد اللّه خلاف آن نتوانست کرد که تهی پای برنشست و روی بصاحب جیش خویش اسد نهاد، و لشکر علوی هرکه را می‌یافتند میکشتند، و چون سلیمان باسد رسید مصاف داده میآمدند تا بساری، دیالم و سادات چون شیر که بچشته رود پیش باز شدند و بسیاری را کشته و هزیمت کرده، و از معارف لشکر حسین بن علی سرخسی و علیّ بن الحرب و اسحق پوشنجی و علیّ المغربی وسول۳ بن ثعلبۀ شامی و نصر بن وبره۴ شامی کشته آمدند و سرای سلیمان را غارت کرده و پیشین روز نفایس اموال بقصبۀ مهروان فرستاده بود، آتش در آن سرای افتاد و تا آخر رشته بسوخت. و حسن زید اول روز مسترقۀ پارسی بساری رسید۵ و ابو الغمر هرون بن محمّد شاعر گوید، شعر:


اللّه اکبر قد تولیّ المنکرو بدا بطبرستان نور یزهر لمّا انتضی الحسن بن زید سیفهنادی منادی الجور انّی مدبر

بعد از آنکه این گفته بود مردم او را ملامت کردند، میگوید، شعر:


قالوا هجوت۶ سلیمانا فقلت لهمانّی اذا للئیم الأصل غدّار و کیف اهجو امرأ ارضی له خلقیانّا کلانا غداة الکرّ فرّار لکننّی قلت قد احسنت مهزمافأنت و الحسن الحلفاء و النّار



________________________________________

(۱-۲) - کذا در الف سایر نسخ این قسمت را ندارند.

(۳) - ب: هول، سایر نسخ: ابن ثعلبه

(۴) - ج: وتره.

(۵) - از اینجا تا آخر قطعۀ چهارم از اشعار ابو الغمر فقط‍ در الف هست و سایر نسخ این رشته اشعار و مطالب راجع بآنها را انداخته‌اند.

(۶) - تصحیح قیاسی، در اصل: هجونا.