پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۴۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مقصوره برشمردم ببهوی۱ که چشم من بجهد بآخر آن رسید، چون نیک بنگریدم متوکّل را دیدم بر سریری زرّین نشسته و بر مراتب کرسیهای زرّین و سیمین نهاده و جماعتی از ندما۲ با درّاعهای سیاه و گوی۳ زرّین نهاده بر آن۴ کرسیها نشسته مرا بردند بدان مقام که آواز متوکّل بمن رسید فروداشتند گفت یا بحتری أنشد، من پیش از آنکه سلام کنم شعر خواندن گرفتم و گفتم اگرچه سوء ادب و بی‌حرمتی است امّا متابعت فرمان اولیتر، دامن برگرفتم و این قصیده آغاز کردم:


عن أیّ ثغر تبتسمو بأی طرف تحتکم

حالی از آن جمله ندما یکی بر سر کرسی بر پای خاست و در من نگرید و گفت، شعر:


عن أیّ سلح ترتطمو بأیّ کفّ تلتطم

زبان من گنگ شد و فروماندم، با خود گفتم یک سالست تا این قصیده گفتم و بهیچ خلق ننمودم، بر بدیهه این مردک نقض چگونه کرد، بعد از آن با نفس خویش گفتم یک بیت سهل باشد توارد خاطر تواند بود، در متوکّل نگریدم و گفتم:


اعملت فیک مدایحییا جعفر بن المعتصم

حالی دیگر باره همان مرد برخاست و در من نگرید و گفت، شعر:


ادخلت رأسک فی الح‍‌امّ فسوف منّی تنهزم

متوکّل از قهقهه خنده بپشت افتاد چنانکه تاج از سر او دور شد و در حال ندیم را ده هزار درهم فرمود و مرا قفای چند برنهاده بیرون کردند، بدهلیز رسدم او با دراهم بر دوش خادمی نهاده بیرون آمد، پرسیدم از نحریر که آخر این مرد کیست، گفت ابو العنبس الصّیمری اگر تو دو هزار بیت آوردی همه را در حال جواب گفتی.


فی الجمله سادات علویّه بعهد او بکنجها و بوادی و خرابیها متواری بودند تا او نیز گذشت و پادشاهی میان سه پسر قسمت کرد، مهتر ایشان منتصر بخلافت نشست عبّاسیان با او بمخالفت بیرون آمدند و ترکان مستولی شدند و خزانۀ سامره بتاراج داده و اهل بغداد او را بسبب آنکه مستعین در ایشان گریخته بود محاصره دادند و کار خلافت


________________________________________

(۱) - البهو لبیت المقدم امام البیوت

(۲و۴) - این قسمت فقط‍ در الف دیده میشود.

(۳) - کوی و گویگ یعنی تکمه