پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۳۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

فرمود زد، غلامان ریش افشین از دست خلیفه باز گرفتند و او را بسلاسل و اغلال بسته با دار الخلافه آوردند و میداشتند تا مازیار برسید، ازو پرسیدند که خلع طاعت چرا روا داشتی، گفت شما مرا ولایت طبرستان دادید مردم عصیان کردند، بحضرت باز نمودم جواب آمد که با ایشان حرب کنید، خلیفه فرستاد که آن جواب کدام کس نبشت، مازیار گفت افشین، فرمود تا فقهای بغداد را بیاوردند و بفتوی ایشان اوّل حدّ فرمود زد چندانکه جانش برآمد و بعد از آن جثّۀ او را بحظیرۀ بابل بردار کردند و در مقابل او ناطس رومی صاحب عمّوریه را و افشین را بآتش بسوزانید. و پادشاهی مازیار بدشت و کوه طبرستان هفت سال بود و بعد ازو کهستان با بند اربن موزه۱ افتاد و الحسن بن الحسین بن مصعب عمّ عبد اللّه طاهر را بپادشاهی طبرستان پدید آوردند، بسیرت پسندیده و خصال نیکو و عدل شامل و انصاف کامل اطراف ولایت مضبوط‍ گردانید سه سال و چهار ماه و ده روز حکم ایالت او نافذ بود و محمّد بن ابراهیم را مسبّب و مستخرج اموال مازیار گردانیده بود و بسیار کس را بدان حوالت هلاک کرده بودند، در ذی الحجه سنۀ ستّ و عشرین و مأتین الحسن بن الحسین فرمان یافت و بعوض او طاهر بن عبد الله بن طاهر بطبرستان آمد، یک سال و سه ماه پادشاهی او را بود تا از خراسان خبر وفات پدر او عبد اللّه رسید برادر خویش محمّد بن عبد اللّه را بنشاند و او بخراسان شد هفت سال پادشاهی کرد، و عتّاب بن الورقاء الشّیبانی با طاهر بن عبد اللّه بطبرستان می‌بود،۲ این قصیده گفت، شعر:


اذا ما الجبال أتت بالنّباتو انوارها الحسنات العجب أتت طبرستان من بینهنّ‌بما لیس فیهنّ او یجتلب تورّدها طاهر بالجنود۳ فی جحفل ذی عدید لجب۴ فأخمد نیران کفّارهاو ذلّل من امرهم ما صعب و دار بهم فی الجبال الوعورو فی بلد ذی صبیب هدب



________________________________________

(۱) - ب: مونی

(۲) - از اینجا تا آخر قصیده فقط‍ در الف هست.

(۳) - تصحیح قیاسی و در اصل: ظاهر بالجنوب

(۴) - تصحیح قیاسی، در اصل، لحب، جیش لحب ای ذو جلبة و کثرة.