پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

تکلّف ساخت و مازیار را ساعت بعد ساعت امیدهای قوی داد و شرابهای گران برو پیمودند تا مست لا یعقل شد و عبد اللّه دفع دور شراب از خود میکرد، تا بوقتیکه عقل دزدید ازو پرسید امروز بر لفظ‍ شما رفت که عذر ترا خواهیم اگر مرا بکیفیّت آن مستظهر گردانی نشاط‍ و قوّت دل زیادت شود، مازیار گفت روزی چند دیگر معلوم تو شود، گفت آخر چگونه، اگر سببی دانی تا من ترا ازین صندوق و تعذیب بی‌فایده برهانم، و بعد مؤاکله و مشاربه برعایت حقوق قیام نمایم، گفت با من سوگند بایی خورد، عبد اللّه سوگند خورد، مازیار گفت بداند که من و افشین خیذر۱ بن کاوس و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت کرده‌ایم و قرار داده بر آنکه دولت از عرب باز ستانیم و ملک و جهانداری با خاندان کسرویان نقل کنیم، پریروز بفلان موضع قاصد افشین بمن رسید و مرا چیزی در گوش گفت، من خوشدل شدم، عبد اللّه طاهر گفت چه بود آنکه ترا اعلام کرد، مازیار گفت نگویم، بتملّق و تواضع الحاح کرد تا مازیار گفت سوگندی دیگر بخورد، عبد اللّه سوگند خورد، مازیار با او در میان نهاد که بمن پیام آورد از افشین که فلان روز و فلان ساعت معتصم و پسران او هرون الواثق و جعفر المتوکّل را هلاک خواهیم کرد، عبد اللّه شرابی چند بدو فرمود داد تا مست طافح گشته، و او را برگرفتند با موضع او برده، در حال ملاطفۀ نبشت بمعتصم بدین خبر و آنچه رفته بود، و کبوتران روانه کرد، چون نبشته بخلیفه رسید در آن روز افشین مهممانی ساخته بود و هرون و جعفر را دعوت میکرد که بخانۀ او شوند، معتصم گفت ایشان رنجورند من بیایم با پنجاه سوار بر نشست و رفت، افشین سرای خویش بیاراسته بود بدیباجهای مرصّع و طارمها زده و صد تن را از سپاهان تعبیه کرده تا چون معتصم فرونشیند از جوانب درآیند و شمشیر درو بندند، معتصم بدر طرز۲ رسید، افشین گفت تقدّم یا سیّدی، توقّف کرد و گفت فلان و فلان کجایند، معتمدان خویش را بخواند و فرمود که شما درون شوید و او همچنان بیرون در ایستاده بود، از آن هندوان یکی را عطسه آمد، خلیفه دریازید و ریش افشین بدست گرفت و آواز برآورد ک‍ ه النّهب النّهب، چون هندوان شنیدند در هرب و اضطراب آمدند، معتصم فرمود با فرزندان و متعلّقان او را حاضر آوردند و آتش در آن سرای


________________________________________

(۱) - در اصل: و حیدر

(۲) - الطّرز بیت الی الطّول فارسی معرّب و قیل هو البیت الصّیفی (تاج العروس)