پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

پیش خلیفه فتح نامه فرستاد، مأمون محمّد بن سعید را فرمود که بطبرستان شود و حال خروج و خلع طاعت بداند و معلوم کند که این علوی کیست و چون بطبرستان آمده، واقف گشت، باز نمود که مازیار آنچه باحوال علوی نبشت دروغ بود، جز آن نیست که میان او و محمّد بن موسی خلافی ظاهر شده و فتنۀ انگیخته بود۱ و محمّد بن موسی نیز خدمتی نبشت که اهل ولایت با مازیار حرب باجازت من کردند و قاضی آمل مرا چنان گفته بود، خلیفه چون نبشته‌ها بخواند بر محمّد بن موسی خشم گرفت و مثال داد که دشت و کوه طبرستان بمازیار سپارند، و ولایت محمّد بن موسی بعد پدرش شش سال بود. چون مثال بمازیار آوردند بشهر آمل منادی فرمود تا جملۀ معارف و اعیان و منظوران و مشهوران ولایت آمل بمقصوره جمع شوند، و محمّد بن موسی را نیز حاضر کرد و همه را از آن موضع در پیش افگند و او بدنبال ایستاده، میبرد تا برودبست و هریک را جداگانه بخانۀ موقوف فرمود و بر یکان‌یکان موکّلان گماشت از ذمّیان و روز بروز مایحتاج قوت میرسانیدند تا هم درین سال خبر وفات مأمون بنواحی روم بزمین قیدم۲ بطبرستان رسید، مازیار در حال و ساعت مجوس را که اتباع او بودند بفرستاد و آن جماعت را از رودبست با هرمزدآباد فرمود برد و هر یک را دو پاره بند بر نهاد هربندی سه حلقه، و قوت بر ایشان تنگ گردانید و نگذاشت که نمک دهند و بگرمابه برند تا چنان شدند که محمّد بن موسی و برادر او را خلاف حصیر پاره و خشتی که زیر سر گرفتی۳ نماند، بیشتر عزیزان هلاک شدند و آنچه مانده برین نسق بود، و حصارهای آمل و ساری پست فرمود و بکهستانها قلعه‌ها ساخت و در همۀ ممالک کسی را نگذاشت که بمعیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الاّ همه برای او بقلعه‌ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند و بجملۀ طبرستان هرجای که گذر راهی نمودند امّا صورت بستند که شاید بود دربندی ساخت و مردم نشاند برای محافظت تا کسی خبر ظلم و ناجوانمردی او بیرون نتواند برد و بهر دربند که بی‌فرمان و جواز او شخصی یافتندی بفرمودی آویخت تا تعدّی او بنهایتی رسید که پیش او و بعد او تا امروز نشان ندادند.



________________________________________

(۱) - الف: و قاضی خلافی انگیخته بود [کذا]

(۲) - سایر نسخ: قیدوم، باجماع مورّخین وفات مأمون در کنار نهر بمدندون از نواحی طرسوس در ساحل بحر الرّوم اتّفاق افتاده، چنین محلّی که در تاریخ طبرستان آمده در جائی بنظر نرسید.

(۳) - کذا در تمام نسخ، ظاهرا: گرفتندی