پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

نفر را که بر فضیلت ایشان متّفق بودند اختیار کرد و گفت مرا بخلوت با شما مهمّی است باید که هریک با خانه و منزل شوند و چون از قضای حاجات و گزارد مهمّات فارغ گردند با دستارهای سبک و لباسهای سرای خود بی‌حجاب و تکلّف پیش من آیند، چنانکه فرمان او بود ایستادگی نمودند و بخدمتش رسیده، هر چهار را بنشاند و بمصحف و طلاق سوگند داد بدانکه ابهّت و جلالت من شما را از جواب بحقّ و قول صدق مانع نیاید و همان انگارند [که] در مجمع عرصات پیش خدایی که لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ۱ میگویند، همه این دعوت را قبول کردند، بعد از آن بر ایشان سؤالها کرد و جوابها شنید، آن مناظره را رسالة المأمونیه نام نهادند، کسی را که مطالعه فرموده باشد دفع شبهت بود بر آنچه نوشتیم. فی الجمله در عهد مأمون اصفهبد ملک الجبال شروین فرورفت و ازو دو پسر ماند: شهریار که پدر ملوک باوند بود بپادشاهی نشست و ونداد هرمزد بتهنیت و تعزیت بخدمت او رفت و با همدیگر موافق بودند تا هم [در آن] نزدیک ونداد هرمزد بشروین رسید و پسر او قارن بنشست و بحکم آنکه شهریار را با بزرگی اصل و شرف حسب که ملکا عن ملک رسیده بود خصال پادشاهی و آداب ملک آرایی جمع بود و در رزم و بزم با عزم و حزم، قارن بخدمت او شد و تشریف یافت و بعهد و امان با ولایت خویش آمد، و این خبرها بمأمون خلیفه رسید، پیش ایشان رسول و تشریف فرستاد و نبشت که من عزیمت غزو روم دارم، باید که شما هردو اصفهبدان بیایید، ایشان رسول را هرروز ببهانۀ و افسانۀ بازگرفته داشتند تا خلیفه لشکر بروم برد، رسول را با بسیار نعمت که داده بودند باز گردانیدند و گفته اصفهبد شهریار بهیچ حال نتواند آمد امّا قارن بخدمت پیوندد، و بر اثر رسول قارن بسیج راه کرد و اصفهبد شهریار مدد داد تا بروم رسید و بلشکرگاه خلیفه بگوشۀ مخیّم ساخت، و قضا را آن روز مصاف داده بودند و مبارزان بمیدان نبرد ناورد میکردند، در حال اسب خویش را بر گستوان برافگند و سپر گیلی جمله در زر گرفته بدوش کشید و با مردم خویش روی بحرب نهاد و بطرفی از اطراف رومیان حمله بردند و گروهی را بر شکسته و بطریقی از بطارقۀ روم گرفته و از آن طرف مظفّر روی بجانبی دیگر آورده و حشم آن جانب را نیز

________________________________________

(۱) - قرآن سورۀ ۳ (سورة آل عمران) آیۀ ۴