پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۰۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

یا من تباشرت القبور بموتهقصد الزّمان بسهمه فرماکا حلّ البکاء و طال بعدک حزنهلو یستطیع بملکه لفداکا أبغی الأنیس فلا أری لی مؤنساالاّ التّردّد حیث کنت اراکا

روایتی دیگر سبب زوال برامکه را اصمعی در کتاب نوادر آورده است از ابی عبد اللّه الحسن بن علیّ بن هشام که او گفت بعد رشید چون خلافت بمأمون افتاد از فضل ربیع که حاجب خاصّ رشید بود پرسیدم که سبب قتل۱ برامکه همین حالت عبّاسه بود که در افواه عامست یا خود خیانت دیگر اضافت آن شد، فضل ربیع تبسّم کرد و گفت:

علی الخبیر بها سقطت، و آورده‌اند که این فضل ربیع بکمال عقل بروزگار خویش همتا نداشت و اسرار رشید هیچ برو پوشیده نبود و بعد رشید محمّد بن زبیده را وزیر و مشیر و مدبّر ملک او بود، چون مأمون بر بغداد مستولی شد او را گرفته بحضرت مأمون بردند دست بسته، بر پای ایستاده بود و مأمون چشم بر او گماشته تا مگر کلمۀ گوید و عذری خواهد و عفو طلبد، سر از زمین برنداشت و خاموش میبود، مأمون گفت: أبهذا اللّسان دبّرت أمر الخلیفتین یعنی بدین‌زبان تدبیر ملک دو خلیفه پدر و برادر میکردی جواب داد: یا أمیر المؤمنین لسانی جار فی نجح الحوائج لا فی رفع الحوائج، بمعنی آنست که من هرگز در مقام مذلّت نبودم که حاجت خواهم زبان بگزاردن حاجتها روان بود نه بحاجت خواستن، مأمون برو دل خوش کرد و فرمود تا با شمع و مشاعل او را بسرای او برند، زمین بوسه داد و گفت یا أمیر المؤمنین دعنی امشی بنور رضاک و همچنین آورده‌اند که بوقت رنجوری او مأمون پیش او عوّاد فرستاد و گفت:

انّی قد رضیت عنک فاسأل حاجتک، جواب داد: انا الی رضا اللّه تعالی أحوج منّی الی رضاک و الی قلیل العافیة أحوج الی کثیر ما عندک، فی الجمله او گفت سبب قهر برامکه آن بود که هرون پسری را از آن یحیی بن زید بجعفر سپرده

________________________________________

(۱) - الف در اینجا اضافه دارد «و سرج» که درست قرائت و معنی آن معلوم نشد