برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۲۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۸۶–

خويش را دو رويۀ فروداشت و چهار هزار نفر حشر جمع كرد از زن و مرد و هريك را تبرى و دهرۀ بدست داد، گفت من با صد مرد بيرون خواهم شد و خويشتن را بفراشه نمود، چون ايشان مرا بينند پشت برگردانم تا بقفاى ما باميد نصرت بيايند، شما همچنين صف كشيده از هردو جانب خاموش باشيد تا ايشان تمام درون كمين آيند، چون من طبل باز فروكوبم چهارصد بوق دميدن و طبل زدن گيريد و چهارهزار درختها بريدن تا چنان سازيم كه يك تن بيرون نشوند، همچنانكه گفت فراشه را با لشكر او در كمين آورد و چون آوازهاى بوق و طبل و تبر و دهره از دو جانب بيك بار بگوش ايشان رسيد متحيّر و سراسيمه شدند و گمان افتاد صاعقۀ قيامتست، آن چهارصد مرد خويشان و معتمدان اصفهبد شمشيرها در نهادند، بيك لحظه دو هزار مرد را فروآورده، فراشه را گرفته پيش اصفهبد بردند گردن بفرمود زد و قبا و كلاه او در پوشيد و كمر شمشير او در ميان بست، مابقى قوم بزنهار آمدند و گفتند خصم تو فراشه بود كشتى، ما را آزاد فرمايد، جمله را امان داد، چون فارغ شد اصفهبد شروين نيز رسيد يكديگر را در كنار گرفتند گفت چون مى‌بينى كار چنان، گفت مردان كار چنين كنند، از آن غنايم دو دانگ باصفهبد شروين داد و باز گشتند و هريك بمملكت خويش شدند، ونداد هرمزد گفت پسر خويش قارن را كه من بخواب ديدم كه گرگى بكشتم بعد از آن گرگى ديگر بيامد هم بدست من هلاك شد دگر باره پلنگى آمد سرش ببريدم و پوستش در پوشيده دگر باره شيرى بيامد با من برآويخت بعضى چنگال او در من اثر كرد تا بجهدى عظيم خلاص يافتم چون تميم بن سنان[۱] را كشتم گفتم گرگ اينست بعد از او خليفة بن مهران را، گفتم ديگرى اينست چون قباى فراشه پوشيدم در زير قبا سمور بود گفتم پلنگ اينست تا يزيد بن مرثد با من بشمشير آمد از دست او زخم خورده بجان جستم گفتم شير اين بود.

فى الجمله خبر قتل فراشه بمهدى رسيد روح بن حاتم را بفرستاد، او ظالم و بد سيرت بود بكهستانها فرستادى و سبى حرائر كردى، ابو حبش الهلالى گويد بوقت عزل او، شعر


  1. كذا فى الف و ب، ج: تيم بن سنان