برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۸۵–

نمود تا وعده‌ها دادند، با ايشان يار شد و گفت چندان مهلت دهيد تا گاوان خويش بكسى سپارم و در خدمت شما بيايم، اجازت دادند، برفت و بازآمد، ايشان را ناگاه بسر سالم برد، هفت روز بود كه بشراب مشغول بود، چون ديده بان لشكر ديد و آواز برآورد سالم برخاست و سلاح پوشيد، و ندا اوميد با حشم در سراى او گرفته بود، سالم بر ابلق نشست و نعره برآورد، جمله مردم بترسيدند، وندا اوميد را از هيكل او شگفت آمد و چشمها سياه شد، خال بانگى بر او زد كه نترسد، چون او نيزه بتو آرد تو سپر پيش آر تا بتو نزديك شود، شمشير بميان او زن، وندا اوميد همچنان كرد، شمشيرى بر ميان سالم زد، كشته از اسب درافتاد، در حال از خدمتكاران يكى بتگ استاد و بمژدگانى پيش پدر رفت، چون پدر قاصد را ديد صرع كرد و بيهوش شد تا كه بهوش آمد پرسيد كه خبر چيست، گفت پسر سالم را كشت، باور نداشت، فرمود كه او از ميان صف گريخته آمد، نماز ديگر سوارى برسيد و كمر شمشير سالم بنشان فتح آورد، نثارها كردند و مژدگانى داده، باستقبال پسر برنشست، چون بهمديگر رسيدند در كنار گرفت و بعد از آن پسر را در مقابل خويش بر كرسى زرّين نشاندى، و اين سالم را خليفه با هزار سوار برابر نهادى و جامگى هزار تن بدو دادى، بعضى گفتند مقتل او بهر سه مال بود بسه فرسنگى آمل و بعضى گويند بأصرم آنجا كه اين ساعت هى‌هى كيان مى‌گويند.

ذكر حرب فراشه

چون خبر سالم بخليفه رسيد تافته شد و اميرى را از امراى درگاه فراشه نام با ده هزار مرد ترتيب كرد و بطبرستان فرستاد و برى پيش خالد برمكى و ورد أصفر و حمّاد مثال داد كه اگر بمدد احتياج افتد چندانكه خواهد دريغ ندارند، ازيشان نيز حشم گرفت و با لشكرى انبوه بآرم رسيد، ونداد هرمزد فرموده بود كه البتّه هيچ آفريده براه ايشان مأيستيد و بگذاريد تا دلير شوند و از ما حسابى نگيرند و او با كولا شد و بكوازونو دو دربند كرد يكى زير و يكى بالا، محكم و استوار، و پيش اصفهبد شروين فرستاد بپريم و كيسمانان تا او نيز بيايد و يارى دهد، اصفهبد شروين تهاون و مماطله نمود تا فراشه برو گمان ضعف و بيچارگى برد و چنان پنداشت كه پيش او نيايد، ونداد هرمزد چهارصد بوق و چهارصد طبل راست كرد و بكوازونو اقربا و معتمدان