برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۸۲–

و پادشاهى بنشست و اهل مدينه از بيم آنكه خيانت كرده بودند در ايشان و نصرت حقّ‌ فرموده رفع تهمت را بسلام مى‌آمدند تا موسى بن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن بن امير المؤمنين عليه السّلام كه در ميان مصاف نجات يافته بود درآمد، مدرعۀ از صوف پوشيده غليظ‍‌ و دريده و نعلينى از پوست اشتر بپاى داشت، بدورتر موضعى بنشست و در عقب او امام موسى بن جعفر الكاظم عليهما السّلام درآمد، موسى بن عيسى بترحيب برخاست و استقبال كرد و او را بنشاند، يسرىّ‌ بن عبد اللّه العبّاسى روى بموسى بن عبد اللّه ابن الحسن كرد و گفت مصارع بغى و غدر چون مى‌بينى چرا ازين دست باز نميداريد تا بنو اعمام شما يعنى آل عبّاس نعمت كنند و حرمت دارند، موسى گفت حال ما با شما چنين است، شعر:

  بني عمّنا ردّوا فضول دمائنا ينم ليلكم أولا يلمن اللّوائم  
  فإنّا و إيّاكم و ما كان بيننا كذى الدّين يقضى دينه و هو راغم[۱]  

يسرّى گفت احسب كه چنين است، جز مذلّت و مهانت حاصلى نيست، و اگر شما مثل ابن عمّ‌ خويش كه اينجا نشست، موسى بن جعفر، با فضل و زهد و ورع و زيادت شرف خاموش باشيد نه اوليتر بود، موسى بن عبد اللّه بر بديهه گفت، شعر:

  فإنّ‌ الالى تثنى عليهم بقيّتي أولاك بنو عمىّ‌ و عمّهم أبي  
  و إنّك إن تمدحهم بمديحة تصدّق و إن نمدح اباك نكذّب  

بسبب آنكه مهدى مشغول بود بچنين كارها سعيد بن دعلج دو سال و سه ماه بطبرستان بماند تا او را باز خواندند و نوبتى ديگر عمر بن العلاء را باز فرستاده، ديه عمر كلاده را كه بحدّ و نه بن نهاده او بنياد افگند، شهرى بود عمرآباد گفتند، و درين سال زلزلۀ عظيم بود و احمد حنبل كه مجتهد قومى است فتوى كرد ببغداد از اهل طبرستان خراج ميبايد ستد و ده يك از حبوب، بحكم آنكه ولايت بقهر ستدند، و چون يك سال از ولايت عمر بن العلاء برآمد معزول كردند، نمر بن سنان[۲] را فرستادند با اهل طبرستان مسامحت كرد تا بعد او عبدالحميد مضروب آمد و بدعت احداث فرمود و در خراج و


  1. اين بيت دوم فقط‍‌ در الف هست و از ساير نسخ ساقط
  2. در ساير نسخ: يحيى بن مخناق