برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۸۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۷۳–

يك روز پيش او آمدى و اگر اتّفاق فوت شدى هزار دينار بعذر پيش ورمجه فرستادى و ازو پسرى آمد هرمزد نام نهاد ولى‌عهدى بدو نامزد كرد، و ميان پوشيدگان اصفهبد دو زن بودند يكى دختر اصفهبد فرّخان آزرمى‌دخت كه گران گوشوار گفتند و يكى دختر فرّخان كوچك عمّ‌زادۀ او ياكندنام، و اصفهبد با گران گوشوار بهتر بود و ميل بيشتر داشت و اگر بديگر جايگاه شراب خوردى بمستى برنشستى و پيش او آمدى كه ببهانۀ آنكه بصيد ميشوم، و ياكند زنى سليطه و بهانه‌جوى بودى، شبى ياكند را معلوم شد كه اصفهبد كجا شراب ميخورد و قصد اصفهبدان و گران گوشوار دارد، جملۀ بندگان و رعاياى رستاق خويش را فرمود تا با بيل و كرواز و ناروب بدان موضع شوند و راه اصفهبدان بيفگنند و خراب و ناپديد گردانند و راه خانه و سراى او پاك و پيراسته كنند و بسر راهها بنشينند تا هروقت كه اصفهبد برنشيند و كسان او راه طلبند برين راه مى‌دارند و مى‌آورند تا بمقام او همچنان كردند، نيمشب اصفهبد مست بى‌خبر برنشست و عزم اصفهبدان داشت، كسان ياكند [او را] بدين حيله آوردند و هرساعت مى‌گفت امشب اين راه درازتر باشد و از جوى نميگذريم، ناگاه خويشتن را بدرگاه ياكند ديد، بدانست كه حيلت كرد، درون فرستاد كه با من چهارصد تن‌اند چندين خلق را نان و علف توانى داد، ياكند بفرمود تا چهارصد سر گاو و با هرگاوى چهار گوسفند و چهار خروار بار پيش حشم او بردند و سه روز مهمانى كرد و بعد از آن هرسوارى را اسب كرّۀ و جوانه گاوى داد و هرپيادۀ را سه تا جامه و گليمى معلم. و اصفهبد خورشيد را سپهدارى بود قارن نام كه بپنجاه هزار و ميانه رود قصبۀ قارن بدو منسوبست و قارن آبادى لوكى[۱] ميگويند گنج نهاد و اين ساعت خراب افتاد چهار هزار مرد خيل او بودند و هميشه ديباج پوشيدى و بر كرسى زرّين نشستى و حكم او بر زنان و مردان اصفهبد روان بودى، چون مدّت ملك دراز دركشيد و امن و غرور و حكم در او اثر كرد معارف و بزرگان را حرمت نداشت و حسابى از كسى نگرفت، دست از آستين جفا بيرون كشيد و بمراتب مردم نقصان راه بداد و دل خلايق ازو سير و ستوه شد و مردم براى عصيان بهانه طلبيدند.


  1. ب: كوى كه، ج و ساير نسخ: كوهى كه