برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۸۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۷۰–

جمله تضمين حال ابو مسلم است و خروج او. و استاد ابو بكر خوارزمى را رسالتى است كه:

لعن اللّه ابا مجرم لا ابا مسلم نظر لا نظر اللّه اليه الى لين العبّاسيّة و صلابة - العلويّة فترك نهاه و اتّبع هواه و باع آخرته بدنياه و بايع المجانسة [كذا] لبني العبّاس و سلّطهم على رقاب النّاس.

پس از دوازده سال پادشاهى داذمهر بن فرّخان بأمن و رفاهيت فرمان يافت و كسى بديشان نپرداخت از آنكه اهل اسلام بخروج و تبديل خلافت مشغول بودند، او را پسرى ماند شش ساله خورشيد نام و برادرى فرّخان كوچك نام و بلغت كربالى گفتند يعنى اصمّ‌، بوقت وفات انديشه كرد كه اگر خليفه و وليعهد پسرك را كند ملك و دولت را خلل رسد و هواهاى مختلف باديد آيد، برادر را بخواند و عهد كرد و شرط‍‌ نهاد كه چون پسر بزرگ شود ملك با او سپارد و مضايقه نكند و بدين قرار او را اتابك پسر كرد، چون از دفن او فارغ شدند كربالى برادر زاده را بتميشه فرستاد كه در آن عهد نشستگاه اولياى عهود آنجا بودى و خورشيد را فرشواذ مرزبان گفتندى و نهابده خويشاوندان و دايگان او بودند و عمّ‌ بپادشاهى بنشست و حكم ميراند تا خورشيد بمردى رسيد، عمّ‌ كنيزكى داشت صنّاجه و رمجه نام هرويّه گفتندى، بلعب شعبده بازى دانستى هروقت كه خورشيد پيش عمّ‌ آمدى او را بازى فرمودندى كرد، از كودكى باز او را با اين هرويّه ميل دل و عشق افتاد و بيكديگر سفير و نبشته ميفرستادند، عمّ‌ ازين حال آگاه شد، خورشيد را گفت اين كنيزك پيش من وديعت تو است هروقت كه مرد شوى بتو سپارم.

ذكر اصفهبد خورشيد[۱]

چون او بزرگ شد فرزندان خويش را بخواند و گفت برادر زادۀ من بزرگ شد و بمن پيام داده كه ملك از آن پدر منست، ترا بعهد و پيمان پدر من بنشاند، وديعت با من سپارد، فرزندان گفتند پادشاه تويى و ملك از تو بما نقل مى‌بايد كرد بهيچ حال تن در ندهيم كه تو ملك با او سپارى، پدر گفت كودكى نكنيد و آهن سرد


  1. الف همه جا عنوانها را ندارد و مطالب را دنبال يكديگر نقل كرده، ما براى روشن شدن مطلب عنوانها را از نسخ ديگر برداشتيم.