برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۸۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۶۹–

بعيّوق ميرسانى و برمى‌جهى و از كوى بكوى و محلّه بمحلّه تشنيع زنان مى‌دوى و عاقّ‌ و آبق ميشوى. و من با آنكه منشأ و مولد [م] بكهستانى باشد كه آدمى آنجا راه نبرد و سالها پرورش يافته باشم چون بآدمى رسم و مرا بگيرند باندك تعهّدى و تفقّدى رام گردم و دل بموالات و متابعت ايشان فرونهم و چون بصيد رها كنند دريابم و بگيرم و نگه دارم تا ايشان برسند تسليم كنم و چون بپرواز گذارند هروقت كه باز خوانند پيش ايشان آيم، خروس چون سخن باز تمام بشنيد گفت حجّت من بر تو پوشيده است، در همۀ عمر خويش باز بر سيخ زده در تنور نهاده نديدۀ امّا من هرروز هزار خروس بر سيخ زده مى‌بينم، اگر آنچه از منصور من مى‌بينم و مى‌دانم شما بينيد و بدانيد يك شربت آب از بيم او ايمن نتوانيد آشاميد.[۱] و منصور را ابو الدّوانيق[۲] لقب براى آن نهادند كه حصار و خندق كوفه را عمارت فرمود هرسرى را دانگى زر برفرمود نبشت و چون از آن فارغ شد بنياد شهر بغداد نهاد، موريانى او را بر آن داشت كه سراى كسرى بمداين خراب كند و آن عمارت و آلات ببغداد نقل فرمايد كرد تا نفقه كمتر باشد، منصور خالد برمكى را بخواند و اين حال با او بگفت، خالد جواب داد كه اين سخن نشنود كه سراى و ايوان كسرى آيت اسلامست تا قيامت هركه اين سراى و عمارت بيند داند كه خداوند اين سراى [را] الاّ پيغمبران خداى قهر نتوانند كرد و با آنكه چنين است مصلّى امير المؤمنين على عليه السّلام بود، اگر اين سراى خراب كنى مؤنت خرابى او بيشتر از منفعت برآيد، منصور گفت: يا خالد أبيت إلاّ ميلا الى العجميّة، و بفرمود تا خراب كنند چون مدّتى برآمد موازنۀ مؤنث و منفعت كردند خرج دوچندان بود كه توفير، خالد را بخواند و گفت: صرنا الى رأيك خالد گفت زنهار كه من بعد ازين همان گويم، مشورت من آنست كه خراب كنند تا داستان نشود كه امير المؤمنين از تخريب خانۀ عاجز بود، و ميگويند كه منصور گفتى كه بدين يك سخن مرا خالد بر آن داشت كه عمارات عالى و محكم فرمايم، و اين


  1. ازينجا تا ابتداى عنوان: «ذكر اصفهبد خورشيد» فقط‍‌ در الف هست
  2. در اصل: ابو دوانيق