برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۶۷–

نكند، نبشت: يا أبا مجرم لو اراد اللّه بالنّملة صلاحا لما أنبت لها جناحا و علي قدر المصعد تكون السّقطة، در همه احوال تقدير موافق تدبير ابو مسلم مى‌آمد تا سفّاح را كه ابو العبّاس عبد اللّه بن محمّد بن على بن عبد اللّه بن عبّاس بود از مدينه بياورد و بخلافت نشاند و جهانيان مطيع شدند و او بخراسان آمد و باز ديگر باره بعزم حجّ‌ پيش سفّاح رسيد و حجّ‌ كرد و در راه خبر مرگ خليفه بدو رسيد، بر برادر او ابو جعفر المنصور عبد اللّه بن عبّاس بيعت كردند. و چنين آورده‌اند كه در سفرى عبد اللّه عبّاس رضى اللّه عنه با امير المؤمنين على عليه السّلام ميرفت، چه هميشه اولاد عبّاس ملازم خدمت و مأمور طاعت او بودند، و امير المؤمنين را در حقّ‌ ايشان شفقت تا بغايتى [بود] كه چون خلافت بدو رسيد ولايت بصره بعبد اللّه سپرد و قثم را كه همشيرۀ حسين بن على عليهما السّلام بود حرمين داد و عبيد اللّه را يمن و طايف، و امير ابو فراس ميگويد:

  امّا علىّ‌ فقد أدني قرابتكم عند الولاية إن لم تكفر النّعم  
  هل جاحد يا بني العبّاس نعمته ابوكم أم عبيد اللّه أم قثم  

عبد اللّه را اين پسر كه ابو الملوك است از مادر در وجود آمده همچنان در قطيفه پيخته بحضرت امير المؤمنين على عليه السّلام برد و گفت: يا أمير المؤمنين رزقنى اللّه البارحة ولدا فسمّه مشرّفا و كنّه متوجا [كذا] فأخذ [ه] منه امير المؤمنين و حنّكه[۱] ثمّ‌ قال هاك إنّه ابو الملوك الأربعين سمّه عليّا و كنّه ابا الحسن، فى الجمله بعد بيعت منصور ابو مسلم را اجازت داد كه با خراسان رود و چون بحلوان رسيد از آنكه بعهد برادر استخفافها ديده بود از ابو مسلم پشيمان گشت و انتقام آنرا مجمّزان روانه كرد كه بحضرت مهمّى حادث شد كه بى‌رأى و مشورت تو در آن مداخله نتوان روا داشت، بايد كه بازگردى، ابو مسلم خود از حلوان گذشته بود، قاصد برى بدو رسيد و نبشته بدو رسانيد، ابو مسلم دانست خديعت و مكر است، با دوستى مشورت كرد كه حال من با بنو العبّاس چون مى‌بينى، گفت چنانكه شيرى را وقتى نى بپاى درشد و از


  1. تصحيح قياسى، در اصل: ولاك (رجوع كنيد بابن خلّكان ج ۱ ص ۳۵۰)