برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۶۶–

براى آن مروان حمار لقب نهادند كه عرب صد سال را سنة الحمار خوانند كنايت از حمار عزير عليه السّلام، از اوّل عهد دولت بنو اميّه تا آن روز كه مروان را ابو مسلم بكشت صد سال بود. و جاحظ‍‌ در كتاب بيان و تبيين آورده است كه چون لشكر ابو مسلم مروان بن محمّد را گرد فروگرفتند خادمى را كه معتمد او بود فرمود تا قضيب و برد رسول اللّه عليه السلام را در ميان ريگ دفن كنند و دخترى از آن مروان كه با او بود بخادم سپرد تا گردنش بزند، چون خادم را در ميان اسرا بگرفتند گفت اگر مرا هلاك گردانيد ميراث پيغمبر صلوات اللّه عليه ضايع ماند، او را امان دادند تا ايشان را آنجا برد و بديشان سپرد برد و قضيب. و استاد ابو الفرج علىّ‌ بن الحسين بن هندو در كتاب امثال مولّده آورده است بروايت از ابن دريد صاحب كتاب جمهرة كه كعب بن زهير بمدح رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله قصيدۀ برد برو خواند، اين مرد برد درو پوشيد، معاويه ببيست هزار درهم ازو خريده بود، اين ساعت در دست خلفاى بنى عبّاس است. و من هرگز قصّۀ بسيار عجايب‌تر از قصّۀ ابو مسلم نخواندم، حقّ‌ جلّ‌ جلاله رستاقيى دانى المحلّ‌ قريب المنزله را چندان تمكين داد كه مهمّى با چند عظم و خطر پيش گرفت و بآخر رسانيد كه تا قيامت ذكر او جارى خواهد بود. آورده‌اند كه چون او غالب آمد بر بنو اميّه و مروان از كار او حساب برگرفت عبد الحميد كاتب را كه دبير او بود و استاد اين صنعت و مقتداى اين امّت كتابت، فرمود بدو نوشتۀ نويسد بوعد و وعيد و وعظ‍‌ و تهديد، چنانكه كمال بلاغت او بود با بسيار غرايب عجر و بجر تضمين كرده نامۀ نبشت كه بدو مرد برداشتند از گرانى، و ختم سخن برين كلمه كه:

إن نجع فذلك و الاّ فالهلاك، چون نبشته با آن طول و ثقل بر ابو مسلم خواندند پيش خويش فرونهاد و بتبرى كه سلاح او بود و روز جنگ كار بدان كردى پاره‌پاره ميكرد تا بآخر آن برسيد و اين دو بيت بجواب فرمود نبشت:


  محا السّيف اسطار البلاغة و انتحى عليك ليوث الغاب من كل جانب  
  فإن تقدموا نعمل سيوفا شحيذة يهون عليها العتب من كلّ‌ عاتب  

ديگر باره عبد الحميد را گفتند اكنون بموجزتر عبارتى بدو نبشتۀ نويسد تا چنان