برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۵۷–

و اوّل پادشاهى كه عمارت شهر اصفهبدان فرمود و آنجا قصر ساخت او بود. چون از حروب فارع شد ديلمان بسبب غنايم درو عصيان كردند و ازو برگرديده روى درو نهادند كه بكشند، ازيشان گريخته بآمل آمد، و قصبۀ بود بدو فرسنگى آمل فيروز خسره گفتند، اين ساعت فيروزآباد ميگويند، مختصر ديهى است، در آنجا شد و حصارى حصين داشت، ديلمان آن حصار را منجنيق نهادند، هيچ ثلمۀ نتوانستند كرد الاّ يكى كوچك از ناحيت مغرب، چهار ماه روزگار بردند باميّد آنكه ذخيره بپايان رسد، اصفهبد فرّخان بفرمود تا نانها كنند برسم طبرستان هريك ده من از گج و بآفتاب خشك گردانند و بباروى حصار در آويزند، ديلمان چون آن بديدند صورت كردند براى آنكه بزيان نيايد و نم نرسد نان را خشك ميكنند، از آنجا برخاستند و پراگنده با ديلمان شده، او بيرون آمد و از آمل تا ديلمان چنان بكرد بخندقها و جوى كه جز پياده بر سر لت نتوانست رفت.

لشكر آوردن مصقلة بن هيرة‎الشيبانى بطبرستان

و درين وقت خلافت بامير المؤمنين على عليه السّلام رسيده بود، قومى بودند كه ايشان را بنو ناجيه گفتند، بنصرانيان پيوستند و ترسا شده، امير المؤمنين بر ايشان تاخت، جمله را بغارت بياورد و زنان و فرزندان بمن يزيد برداشت و تا مسلمانان ببندگى بخرند، مصقلة بن هبيرة الشّيبانى بصد هزار درهم بخريد و آزاد كرد. سى هزار درهم برسانيد، مابقى ادا را وجه نداشت، بگريخت و بمعاويه پيوست، امير المؤمنين على عليه السّلام در حقّ‌ او ميگويد كه: قبّح اللّه مصقلة فعل فعل السّادة و فرّ فرار العبيد، ببصره فرستاد و خانه و سراى او خراب كرد، و اوّل سرايى كه در اسلام خراب كردند اين بود، و از خواهر او مال طلب فرمود، و امروز هنوز در بصره آثار سراى او باقيست، و فرزندان او بكوفه مقيم‌اند، در حقّ‌ امير المؤمنين على عليه السّلام ميگويد:

  قضى وطرا فيها عليّ‌ فأصبحت امارته فيها أحاديث راكب  

چون امير المؤمنين على عليه السّلام بنعيم جنّت پيوست او [كه] وقتى ديگر بطبرستان رسيده بود پيش معاويه دعوى كرد كه بچهار هزار مرد طبرستان را مستخلص كنم،