برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۵۶–

از آتشكده بيرون آمد و ولايت از دشمنان پاك كرد، پانزده سال پادشاهى او بود تا روزى بشارمام ولاش خشتى بر پشت او زد بكشت و بعد او هشت سال پادشاهى كرد. از باو كودكى ماند سهراب نام با پير مادرى، متوارى بديه دزانگنار سارى فرونشستند. بخانۀ باغبانى و جملۀ مردم طبرستان بر ولاش بيعت كرده بودند. جز مردم كولا، خورزاد خسرو نام اسفاهى ديد[۱] بخانۀ اين باغبان هشت ساله كودكى ديد، درو نگريد، گفت اين پسرك از آن كيست، گفتند از آن ماست، قبول نكرد، بدانجا رسيد كه راست بگفتند، او را و مادر را برگرفت و با كولا برد، قوم آن نواحى برو جمع شدند و مردم كوه قارن يارى داده ناگاه شبيخون بپنجاه هزار آوردند و ولاش را گرفته بدو نيم زده و هركرا دريافتندى از آن جماعت، و سرخاب[۲] را بپريم بردند و بشاهى نشاندند، و بالاى تاليور كه ديه است بپايان قلعۀ كوزا بجهت او قصر و گرماوه و ميدان ساخته، و اصفهبد شروين آن عمارت زيادت گردانيد، و اثر آن در ميان بيشه همه برجايست، و بوقتى كه ملك سعيد اردشير مرا بمهمّى بدان قلعه فرستاد يك‌يك آثار آن عمارت بمن نمودند، از آن تاريخ تا امروز هيچ ملوك و سلاطين استيصال ايشان از آن طرف روانداشت اگرچه خصومات افتاد و سادات علويّه و گاوباره و ديالم آل بويه و اولاد وشمگير بر ايشان چيرگى يافتند و عبّاسيان بولايتهاى ايشان لشكرها فرستاده و خرابيها كرده هم عاقبت ايشان غالب آمدندى و عدد قبيله بيشتر بودى، و اوّل كسى كه بر طبرستان راه لاكش پديد كرد از پريم تا سارى و از سارى تا گرگان و دينار - جارى اصفهبد شروين بود.

احوال اولاد دابويه بعد از باو

فى الجمله بعد باو چون اهل طبرستان گروه‌گروه شدند دابويه را وفات رسيد، ازو پسرى ماند بلقب ذوالمناقب فرخان بزرگ كه لشكر بطبرستان آورد و تا حدّ نيشابور بگرفت، جمله سر بر خطّ‍‌ عبوديت او نهادند و شهرها بنياد نهاد چنانكه پيش ازين بذكر سارى رفت، و طبرستان چنان معمور كرد كه بايّام گذشته نشان ندادند و چند نوبت بعهد او تركان خواستند بطبرستان آيند نگذاشت كه از بيابان نظر بر ولايت افگنند تا تركان را طمع منقطع شد.


  1. كذا در الف، ب: صد؛ ساير نسخ اين كلمه را ندارند.
  2. كذا در الف كه شكل ديگر سهراب است.