این برگ نمونهخوانی نشده است.
میدانستند، باز نتوانستهاند بزرگمنشی، یا چنانکه نوشتهاند، بزرگی روح او را اذعان نکنند. گذشته از هرودوت و مورّخین دیگر یونانی، اسکندر نیز این صفت او را ستوده، توضیح آنکه در موقع حریق قصور تختجمشید و ازدحام مقدونیها و یونانیها در آنجا، اسکندر به مجسمۀ خشیارشا برخورد و، چون آن را افتاده دید، ایستاد و گفت:
«آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی، تا مجازات شوی در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی، یا تو را، باحترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی، بلند کنم». اسکندر این بگفت، لختی در اندیشه فرورفت و پس از آن بگذشت (پلوتارک، کتاب اسکندر، بند ۵۱).
آخر جلد اوّل
تاریخ ایران باستان جلد ۱