به ماه دوازدهم درآمد. بعد هامان بشاه چنین گفت، مردمی هستند در مملکت تو، که در اطراف و اکناف آن پراکندهاند، قوانین جدید و آداب مخصوص دارند و فرامین تو را اطاعت نمیکنند، اجازه بده، آنها را بکشند. من ده هزار وزنه نقره به تو میدهم. شاه انگشتر خود را از انگشت بیرون آورده به او داد و گفت نقره و هم این مردم را به تو دادم. هرچه خواهی بکن. پس از آن هامان پسر همّدآثای آگاگی۱ بتمام ایالات فرمان صادر کرد، که در روز معین تمام یهودیها را از مرد و زن، بزرگ و کوچک بکشند. مردخا از قضیه آگاه و سخت اندوهگین گردید. بر اثر غم و الم زیاد لباسهای خود را کنده کیسهای در بر کرد و خاکستر بر سر ریخت. استر، چون حال او را چنین دید، جهت آن را پرسید. او سواد فرمان شاه را برای استر فرستاد و گفت، این است سبب غم و اندوه من. حالا آنچه توانی برای نجات همکیشان خود بکن.
استر جواب داد: رسم این است، که هرکس داخل اطاق درونی عمارت شاه شود، محکوم باعدام میگردد، مگر اینکه شاه دست خود را بطرف او دراز کند.
با وجود این من این کار خواهم کرد، ولی لازم است به یهودیها بگوئی، که سه روز تمام برای نجات من دعا کنند و روزه بگیرند روز سوّم استر لباسهای ملوکانۀ خود را در بر کرده به اطاق درونی شاه داخل شد. شاه دست خود را بطرف او دراز کرده گفت: استر تو را چه میشود؟ استر گفت من از شاه خواستارم، که امروز با هامان میهمان من باشند. شاه پذیرفت و پس از اینکه در میهمانی ملکه شراب زیاد نوشید، رو به استر کرده گفت، خواهش تو چیست؟ بگو تا بجا آرم، اگر نصف مملکتم را بخواهی، میدهم. استر اجازه خواست مطلب خود را در میهمانی روز دیگر بگوید و هامان را باز دعوت کرد. امّا هامان سپرده بود، داری برای بدار آویختن مردخا به بلندی ۵۰ آرش تهیه کنند. شب شاه را خواب نبرد و فرمود، تا سالنامههای سلطنتش را بخوانند. خواننده رسید به جائی، که راجع
________________________________________
(۱) - همّدآثای آگاگی را در نسخۀ دیگر توریة همّدانای اجاجی نوشتهاند و باید آخری صحیحتر باشد.
تاریخ ایران باستان جلد ۱