پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۴۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

در این آرزوها شریک بوده در انتظار واقعۀ مذکور روز می‌شمردند. این بود اوضاع بابل و از شرح مذکور به خوبی معلوم است، که تمام اسباب انقراض موجود بود:

۱ - بزرگی، آبادی و ثروت شهر، که نظر همسایۀ قوی را به خود جلب می‌کرد و بفاتح نوید می‌داد، که ذخایر آن جبران هرگونه فداکاری و خسارت را خواهد کرد.

۲ - ورشکستگی اخلاقی و نفاق درونی. ۳ - دشمنان داخلی، یعنی اسرای ملل ناراضی. ۴ - پادشاهی مانند نبونید.

تسخیر بابل

معلوم است، که شاهی مانند کوروش نمی‌توانست در همسایگی خود دولت مستقلی را مانند بابل تحمل کند و اگر زودتر حمله باین شهر نکرد از این جهت بود، که موقع را مناسب نمی‌دید. اگرچه از اسناد بابلی صریحا استنباط می‌شود، که در سال دهم سلطنت نبونید، یعنی یک سال بعد از تسخیر لیدیّه بدست کوروش، بر اثر حمله‌ای به اکّد، حاکمی از طرف او در ارخ حکومت کرده و محققین تصوّر می‌کنند، که این نخستین امتحان کوروش راجع بتسخیر مملکت بابل و کلده بوده. با وجود این واضح است، که تا دولت بابل به پاایستاده بود، چنین دست‌اندازیهای جزئی ممکن نبود دوامی داشته باشد.

اوضاع چنین بود، تا بالاخره واقعه‌ای، که در دنیای آن روز پیش‌بینی می‌شد، در ۵۳۹ ق. م وقوع یافت و کوروش در بهار این سال پس از اتمام تدارکات خود قصد بابل را کرده از رود دجله گذشت.

راجع بتسخیر بابل نوشته‌های متعدد در دست است، بعضی از منابع یونانی و توریة، برخی از حفریاتی، که در بابل بعمل آمده. قبل از اینکه بذکر روایات بپردازیم، لازم است این مطلب را تذکر دهیم: اگرچه بین منابعی، که شرحش پائین‌تر بیاید، اختلافاتی دیده می‌شود، و لیکن در یک چیز اختلاف نیست و آن این است، که این شهر نامی، با وجود آن همه وسایل مادّی، خطوط متعدد دفاعی، استحکامات متین و محکم، مساعد بودن زمین و اراضی هم‌جوار بابل برای معطل کردن دشمن، خیلی زود سقوط یافته. شکی نیست که، مردمان تازه‌نفس آریانی دیر یا زود این