محو تمدّنهای مصری و بابلی در میان مللی که گذشتههای مفصل و تمدّنهای عالی داشتهاند تقریبا بینظیر است، چه مردمان یونان و ایطالیا، که نیز از ملل قدیمه عالماند، گذشتههای خود را فراموش نکردهاند، تمدّن کنونیشان دنبالۀ تمدّنهای گذشته آنها است و به زبانی حرف میزنند که از زبان قدیمشان آمده.
یک عهد خاتمه یافته برای مورّخ و محقق گرانبها است، چه از آن میتواند به خوبی معلوم کند که جریان تاریخ به کجا منتهی شد، اثرات عوامل تاریخی چه بود و بچه نتیجه رسید، ولی متأسفانه راجع بتاریخ مشرق قدیم هنوز انجام این کار مقدور نیست، چه این رشته هنوز خیلی جوان و موادی که در اختیار آن میباشد، اگرچه بسیار زیاد است و حتی کثرت آن گاهی فشار باحوال روحی محقق وارد میکند، ولی این اندازه مواد برای فهم ادواری که طول آن بچندین هزار سال میرسد کافی نیست، بخصوص که این مدارک و منابع غالبا راجع به زندگانی رسمی ملل قدیمه میباشد و در باب زندگانی درونی، یعنی زندگانی غیر مصنوعی یا زندگانی بینمایش ، اطلاعات خیلی کم یا ناقص است: چه بسا به دورههائی میرسند که طول آن چندین ده یا صدسال است و راجع باین زمانها جز چند کلمهای مبهم که آنهم از زمانهای اخیر است و صحتش مورد تردید، چیزی نمییابند، ولی خوش وقتی او اینجا است که کاوشها و کشفیات همواره پیش میرود و اکتشافی سهل و ساده بغتة روشنائی بهتآوری بمسائل مجهول افکنده، نتائجی بدست میدهد که هیچیک از علماء انتظار آن را نداشت. هر قدر که کاوشها و تحقیقات پیش میرود یک نکته روشنتر میگردد و آن اثراتی است که تمدنهای قدیم مشرق در تمدنهای یونانی و رومی و بعد بواسطه این مردمان در تمدن کنونی گذارده، مثلا مبادی علم طب و ریاضیات از مشرق به فلاسفۀ یونانی و اسکندرائی و باعراب رسید و در قرون وسطی به اروپا رفت. سلسله مقادیر بابلی تا ادخال سلسله مطری کم یا بیش در تمام اروپا پذیرفته بود. الف باء از مشرق بتوسط فینیقیها در مغرب منتشر شد. تشکیلات دولتی مشرق، بخصوص مصر، بود که در ابتداء بیونان سرایت کرد و از آنجا بروم و بیزانس درآمده اثراتی انکارنکردنی در اینجاها از خود گذاشت. مذهب مصریها