نفوذی در مذهب یونانیها داشت، چنانکه مذاهب قدیم مشرق، مذهب موسوی و مذاهب ایرانی بروم رخنه کرد. بالاخره مذهب مسیحی مذهب شرقی بود که مغرب را مسخر داشت، یعنی بعد از غلبه مغرب بر مشرق، در زمان اسکندر، از نو مشرق بر مغرب استیلا یافت. از این جهت است که از چندی باین طرف تاریخ مشرق قدیم و آثار آن مورد توجهی مخصوص شده، در تمام دارالعلومهای اروپائی مجالس درس برای این شعبه تاسیس کردهاند و، چون این شعبه خیلی بسط یافته و یک نفر نمیتواند بتمام رشتههای مختلف شعبۀ مذکور بپردازد، مسئلۀ تخصص در اینجا هم نفوذ یافته، تاریخ و علم آثار عتیقه مشرق قدیم را برشتههائی تقسیم کردهاند. رشتهها زیاد است. معروفترین آنها مصرشناسی[۱] و آسورشناسی است،[۲] اخیراً ایران قدیم هم موضوع رشتهای گردیده که باید آن را ایرانشناسی نامید.[۳]
این رشتهها غالبا دست بهم میدهد، چه نظری که در یک قرن پیش راجع بملل مشرق قدیم حکمفرما بود و تصور میکردند که ملل مزبوره از هم جدا زیسته با یکدیگر ارتباطی نداشتهاند، اساس حکومتها بر استبداد صرف بود، حرکتی در تمدنها وجود نداشت و غیره و غیره، تماما امروز از میان رفته یا دارد میرود. گذشته از این نکته، کشفیاتی که در یک مملکت بعمل میآید، بسا که به روشن کردن زمانی از مملکت دیگر کمک میکند، چنانکه راجع به ایران هریک از این موارد در جای خود گفته خواهد شد.
اثرات
وضع جغرافیائی
مشرق قدیم
مشرق قدیم، یا مهد تمدنهای کنونی، شامل ممالکی بود، که بییا با فاصله به سواحل شرقی دریای مغرب اتصال مییابد. حدود آن را بالاتر نمودهایم. این صفحات پهناور شامل وادیهای حاصلخیز، رودهای معظم، کویرها، کوهستانها، سواحل دریا و جزایر بسیار است. اگر بعض قسمتهای این صفحات ممتد، مانند عربستان، از جهت داشتن مراتع خوب و زیاد، زندگانی شبانی و تربیت احشام و اغنام را