مبحث ششم. اشک چهاردهم-فرهاد چهارم
بعض مورّخین اروپائی ارد را اشک سیزدهم و پاکر را اشک چهاردهم دانستهاند و این نظر بیمدرک نیست، ولی چون او در ایران ولیعهد بود و بتخت ننشست، باید فرهاد چهارم را اشک چهاردهم بدانیم. اگر بخواهیم زمان فتوحات او را در سوریّه و آسیای صغیر از ۳۸ تا ۳۷ ق. م مدّت سلطنت او بدانیم، این نظر هم بیمبنا نیست، ولی، چون پدرش ارد در این زمان شاه بود و باسم او این جنگها میشد، باز او را نمیتوان اشک چهاردهم دانست و این اشک همان فرهاد چهارم است.
فرهاد پس از کشتن برادرها و پدرش به اینقدر خونریزی اکتفاء نکرده، به بزرگان پارت پرداخت و عدّهای زیاد از اینها کشته شدند (دیوکاسّیوس، بند ۲۳). معلوم است، که این رفتار ظالمانه باعث وحشت فوقالعاده و اضطراب نجباء گردید و هرکس توانست بطرفی برود، فرار کرد، تا در گوشهای بهسلامت روزگار خود را بآخر برساند. از جملۀ فراریها چند نفر هم به آنتونیوس پناه بردند و نامیترین این چند نفر شخصی بود مونهزس[۱] نام، که از نجبای درجه اوّل بشمار میآمد (پلوتارک، آنتونیوس، بند ۳۸).
این شخص در جنگهای پاکر در سوریّه نامی نیک یافته بود و از دوستان نزدیک وی بود.
او به آنتونیوس پیشنهاد کرد، که چون قلوب مردم از جهت ظلم و تعدّیات فرهاد از او برگشته، به آسانی میتوان در ایران انقلابی برپاکرد و اگر رومیها از او تقویت کنند، میتواند به پارت حمله برد و قسمت بزرگ آن را تصاحب کند. در این صورت او حاضر است، که تاج سلطنت را از دست رومیها بگیرد و همیشه نسبت به آنها سپاسگزار و باوفا باشد. آنتونیوس را این پیشنهاد خوش آمد و خواست از موقع استفاده کرده دولت پارت را مطیع گرداند. پلوتارک گوید، که آنتونیوس سه شهر لاریس، آرهتوز و هییروپولیس[۲] را به مونهزس داد، تا با اردشیر اوّل (درازدست)، که بواسطه جوانمردی، تمیستوکل یونانی را پناه داد و معاشش را مرتّب کرد،