پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۲۲۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

جنگ، وقتی که اسرای مزبور دیدند، که پارتیها در فشارند، بطرف دشمن رفتند و به‌وسیله کشتاری، که در قشون پارتی کردند و کشتن خود فرهاد انتقامشان را از او کشیدند.

نوشته‌های دیودور راجع باین جنگ هم گم شده و فقط قطعه‌ای از آن باقی‌مانده، که مفادش این است (قطعه‌ای از کتاب ۳۴) [۱]: اومر [۲]پادشاه پارت، که اصلاً گرگانی بود، از حیث شقاوت از تمامی جبّاران معروف گذشت. او همه قسم زجرها را برای کوچک‌ترین بهانه‌ای کرد، او خانواده‌هائی بسیار از اهل بابل به بردگی داشت و آنها را به ماد فرستاد، تا در آنجا از بهاء فروش آنها اندوخته‌ای بدست آرد، او بازار بابل و چند معبد را بسوخت و بهترین محلّه شهر را خراب کرد.

این است روایت دیودور و اوسراو باید همان هیمر ژوستن باشد، ولی چنانکه معلوم است او پادشاه پارت نبوده و در غیاب فرهاد مملکت را اداره می‌کرده.

به هرحال روایت ژوستن و دیودور-هر دو-مجمل است، با وجود این چنین بنظر می‌آید، که فرهاد در بابل بوده و تدارکات حمله را به سوریّه می‌دیده، که خبر تاخت‌وتاز سکاها در خراسان رسیده است. در این احوال چون می‌دانسته، سکاها بچه اندازه نیرومندند، لازم دیده خود بشخصه برای جلوگیری از آنها بحدود ایران حرکت کند.

در این موقع چون اعتماد به دستۀ اسرای یونانی نداشته آنها را هم با خود برداشته، تا در غیاب او اغتشاشی برپانکنند و پیش خود چنین فکر کرده: در اینجا اینها ممکن است باعث اختلالی شوند، ولی در آنجا اگر کشته شدند، مردم خطرناکی از میان رفته و اگر خوب جنگیدند، که فایده‌اش عاید من خواهد شد. در این وقت هیچ بخیال فرهاد خطور نمی‌کرده، که این عناصر ناراضی با سکاها بسازند، زیرا از حیث اخلاق و عادات تفاوت بین یونانیها و سکاها بقدری بود، که چنین پیش‌آمدی را فرهاد بعید می‌دانسته، ولی همین محتمل ضعیف وقوع یافته و باعث شکست فرهاد شده،


________________________________________

  1. Excerpt. de Virt. et vit. p. ۶۰۳-۶۰۴.
  2. Evemere.