آنها را دعوت کرد، شهرشان را از نو بنا کنند. دیودور در اینجا گوید: که این شهر بدبخت چندین دفعه در ازمنۀ گذشته، زیر و زبر شده بود و اهالی آن محنتهای زیاد دیده بودند. تبیها پیشنهاد کاسّاندر را با شعف پذیرفتند و شهرهای مختلف یونانی هم همراهی کردند، تا بعد از بیست سال، این شهر بدست باسیها از خرابههای خود برخاست و نه فقط آتنیها، بل یونانیهای دیگر و حتّی یونانیهای ایطالیا و سیسیل، نیز به بنای این شهر کمک کردند (کتاب ۱۹، بند ۵۴).
کاسّاندر، که بطرف پلوپونس میراند، دانست، که اسکندر پسر پولیسپرخون تنگکرنت را دفاع میکند و برای اینکه، در این جای تنگ قوای خود را تلف نکند، به مگار رفته کشتیهائی ساخت و قشونش را با فیلها به کشتیها نشانده به اپیدور [۱]واقع در پلوپونس درآمد و از آنجا به آرگس رفته، اهالی آن را مجبور کرد از اسکندر برگشته طرفدار او گردند. بعد در ولایت مسّنی شهرهائی گرفت و چون اسکندر پسر پولیسپرخون نمیخواست جنگ کند، ساخلوی در تحت ریاست مولیکوس [۲]در گرانی [۳]گذارده به مقدونیّه برگشت [۴] (۳۱۵-۳۱۶ ق. م).
فصل چهارم-اتحاد اول جانشینان دیگر بر ضد انتیگون
مقدّمه
جنگهائی، که در سال ۳۱۶-۳۱۷ ق. م خاتمه یافت، مقدّمات تجزیه امپراطوری اسکندر بود. قتل آرّیده-فیلیپ و اوریدیس و محکوم گشتن المپیاس باعدام ثابت کرد، که جاهطلبی سرداران اسکندر نخواهد گذاشت، دولت او و لو به شکلی، که داشت، یعنی بصورت اسمی بیرسم باقی بماند. رکسانه با پسرش اسکندر در شهر آمفیپولیس محبوسند، کاسّاندر در مقدونیّه مدّعی سلطنت است، لیزیماک مالک الرّقاب تراکیّه، آنتیگون
________________________________________