و آرّیده-فیلیپ و قتل برادر کاسّاندر و خراب کردن قبر یولاّس را شنید. پس از آن، او بیدرنگ با اهالی ت ژه متارکه کرده، بطرف مقدونیّه روانه شد. چون تنگ ترموپیل را اتولیان برای استرضای خاطر المپیاس گرفته بودند، کاسّاندر نخواست معبر مزبور را بشکافد و از دریا قشون خود را به تسّالی برد. وقتی که المپیاس آگاه گردید، که کاسّاندر با لشکری نیرومند به مقدونیّه میرود، آریستونوئوس [۱]را، سردار قشون پادشاهی کرده، به او دستور داد، راه را بر کاسّاندر ببندد و خودش اسکندر پسر اسکندر را، با مادر او رکسانه برداشته به پیدنا [۲]، که شهری در مقدونیّه بود، رفت. اشخاص دیگر هم از خانواده سلطنت و اقربای آنان و درباریان زیاد، که وجودشان بکار جنگ نمیآمد، با المپیاس حرکت کردند.
برای دیگران روشن بود، که توقّف در پیدنا خطرناک است، ولی المپیاس از آنجا، که به مقدونیها و یونانیها امیدواری داشت، در شهر مزبور بماند، و حال آنکه قوّهاش منحصر بود به چند سوار و چند فیلی، که پولیسپرخون برای المپیاس گذارده بود. سایر فیلها در حمله اوّلی کاسّاندر به مقدونیّه، بدست او افتاده بودند.
کاسّاندر از پرّبی [۳]گذشته، به پیدنا رسید و دور آن خندقی کند، که از دو طرف بدریا میرسید. بعد استمداد از متّحدین خود کرده، عازم گردید شهری را، که المپیاس و تمام دربار در آن اقامت داشتند، محاصره کند. در این وقت به کاسّاندر خبر رسید، که اآسید [۴]پادشاه اپیر به کمک المپیاس میآید (بالاتر گفته شد، که المپیاس از خانوادۀ اآسیدها بود. م.) و او قشونی بر ضدّ پادشاه مزبور فرستاد.
بعد در اپیر بر اآسیدها قیام کردند و نقشه او، که کمک کردن به المپیاس بود، عقیم ماند. اینکه سهل است، مردم اپیر پادشاهشان را، که غایب بود، بتبعید محکوم کرده با کاسّاندر عهد اتّحادی بستند.
در این وقت اوضاع دربار مقدونی وخیم بود و از هیچ طرف امیدی به نجات نمیرفت، جز اینکه، پولیسپرخون قوّهای با خود بیاورد، ولی از بدبختی المپیاس
________________________________________