پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۹۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آمد. روز بیستم آب‌تنی کرده گفت قربانی کنند و بعد در اطاق حمّام خوابیده تمام روز را بشنیدن حکایات نه‌آرخ راجع به بحرپیمائی‌اش و چیزهائی، که در دریا دیده بود، گذراند. روز ۲۱ مانند روز قبل گذشت: تب شدیدتر بود و شب حالش بدتر از روز.

روز ۲۲، چون بر شدّت تب افزود، امر کرد بسترش را نزدیک حوض بزرگ گذاشتند. بعد با صاحب‌منصبان خود در باب جاهای خالی، که در لشکرش بود، صحبت کرد و گفت، اشخاصی را، که برای این مشاغل معیّن می‌کنند، باید مورد اطمینان آنها باشند. روز ۲۴ تب خیلی شدید بود. با وجود این در موقع مراسم قربانی حاضر شد، خود نیز قربانی کرد و دستور داد، که صاحب‌منصبان عمده در دربار کشیک بکشند و تری‌بون‌ها [۱]و پنجاه‌باشی‌ها در بیرون بیدار باشند. ۲۵ ماه او را به قصری، که در آن طرف حوض بود، بردند و قدری خوابید، ولی تب کم نشد.

در این روز، وقتی که سرداران او داخل اطاقش شدند، دیگر حرف نمی‌زد. ۲۶ حالش بهمین منوال بود. مقدونیهائی، که می‌پنداشتند اسکندر مرده، در مدخل اطاقش جمع شده فریادها برآوردند و رفقای خود را با تهدید مجبور کردند درها را بگشایند. پس از آن، همه از جلو بستر او گذشتند، در حالی که فقط یک نیم‌تنه در بر داشتند. در آن روز پی‌تون و سلکوس را بمعبد سراپیس فرستادند، تا از این اله بپرسند، که آیا می‌توانند اسکندر را بمعبد او برند. خدا جواب داد، اسکندر را در همان‌جا که هست، بگذارند باشد. روز ۲۸ اسکندر در حوالی شب درگذشت» . غالب این کیفیّات در روزنامه او موسوم به افه‌مرید [۲]کلمه به کلمه نوشته شده.

بعد پلوتارک روایت خود را چنین دنبال کرده: کسی در آن وقت سوء ظن حاصل نکرد، که اسکندر مسموم شده باشد. چنانکه گویند، فقط شش سال بعد، المپیاس برحسب علاماتی، عدّه‌ای زیاد از اشخاص کشت و امر کرد خاکستر یولائوس را، که مرده بود، بیرون آورده بباد دهند، زیرا عقیده داشت، که او در جام اسکندر


________________________________________

  1. Tribuns.
  2. Ephemerides.