اینجا کراتر به او رسید، بیاینکه سپاهیان اجیر یونانی را، که در خدمت داریوش بودند، دیده باشد، ولی تمام صفحاتی را، که از آن میبایست بگذرد، بزور یا با مذاکره و قرارداد به اطاعت درآورده بود. بزودی ارتهباذ با سه پسر خود، که نامشان سوفن [۱]و آریبرزن [۲]و ارسام [۳]بود، نزد اسکندر آمد. اتفرادات [۴]والی تپورستان و نمایندگان یونانیهای اجیر هم با اینها آمده بودند. اسکندر ارتهباذ را با احترام پذیرفت و والی تپورستان را به ایالت خود ابقاء داشت، ولی به یونانیها گفت، که چون قانون یونان را نقض و به خدمت خارجی بر ضدّ یونان داخل شدهاند، باید بلاشرط تسلیم شوند. آنها گفتند کسی را بفرست، تا تسلیم شویم و اسکندر آندرونیک [۵]و ارتهباذ را فرستاد. عدّۀ یونانی به ۱۵۰۰ نفر تقریباً میرسید.
کنتکورث اطّلاعات بیشتری داده، چنانکه گوید: (کتاب ۶، بند ۴) اسکندر در حالی، که با پیاده و سوارهنظام حرکت میکرد، پس از پیمودن ۱۵۰ استاد (پنج فرسنگ) بیک وادی، که مدخل گرگان بود، رسید و در آنجا اردو زده به استحکامات پرداخت. در اینجا جنگلی است، که به مسافت زیاد امتداد یافته و خاک وادی حاصلخیز است. آبهائی، که از بلندیها سرازیر میشود، این زمینها را آبیاری میکند. از پای کوه رودی جاری است، که موسوم به زیوبهریس [۶]میباشد.
این رود پس از طی سه استاد راه به تختهسنگی برمیخورد و از این جهت بدو شعبۀ متساوی تقسیم شده بعد در زمین فرومیرود. پس از آن این رود مسافت سیصد استاد (ده فرسنگ) در زیر زمین طی کرده باز ظاهر میشود، ولی این دفعه مجرای آن وسیعتر است. بعد، پس از اینکه قدری راه پیمود، باز مجرای آن تنگ میگردد، زیرا راهش سخت است، و بدین منوال میرود، تا جائی که برود دیگر، که موسوم به ریداژ [۷]است، میریزد.
اهالی محلّ گفتند، که هرچه در رود (زیوبهریس) ، قبل از فرورفتن آن در زمین، بیفکنند، در جائی، که رود مزبور آفتابی میشود، بیرون میآید. اسکندر برای امتحان
________________________________________