محروم گشتند. پارسیها بعکس پس از اینکه دولت ماد و لیدیّه را مطیع و یونانیهای آسیا را تابع کردند، بر قدرتشان همواره افزود. بعد آنها بیونان لشکر کشیدند، ولی شکست یافتند. با وجود این آسیا را تا سواحل آن داشتند و این وضع دوام یافت، تا بکلّی تابع مقدونیها شدند.
در آخر سترابون چند کلمه از کوروش، کبوجیه، داریوش، آرسیس و باگوآس خواجه و آمدن اسکندر به ایران و تقسیم ممالک او بین جانشینانش گفته بکتاب پانزدهم خود چنین خاتمه میدهد: اکنون پارسیها ملّتی جدا هستند و از خودشان شاهانی دارند. اینها تابع شاهان دیگرند، سابقا تابع شاهان مقدونی بودند و حالا تابع شاهان پارتاند.
نوشتههای سترابون، چنانکه معلوم است بسه قسمت تقسیم میشود: قسمتی تکرار گفتههای هرودوت است، بخشی نوشتههای کزنفون را راجع به تربیت کوروش (کوروپدی)، چنانکه در جای خود ذکر شد، تأیید میکند. قسمت سوّم اطّلاعاتی است، که خود سترابون تحصیل کرده و این اخبار ذیقیمت است.
مثلا لباس پارسیها را نه هرودوت با این شرح توصیف کرده و نه کزنفون. راجع به مردهها گفته سترابون با نوشته هرودوت تفاوتی دارد و آن این است، که مغها دفن را جایز نمیدانند، مگر وقتی که نعش را طیور بدرند، ولی سایر مردم قبل از دفن نعش را موم میمالند. این گفته نظر ما را راجع بدفن شاهان هخامنشی، که بالاتر ذکر شد، تأیید میکند.
فصل چهارم-زبان و خط
مبحث اول-زبان
زبان پارسیها در این دوره، چنانکه ظاهراً از آثار برمیآید، زبانی بود، که امروز معروف بزبان پارسی قدیم است. این زبان با زبان سانسکریت، یعنی زبانی که کتاب مقدّس هندیها در آن نوشته شده، و زبان آوستائی از یک زبان منشعب