اموات مغها را، تا وقتی که طیور ندریدهاند، نمیتوان دفن کرد. اینها (یعنی مغها) موافق عاداتشان حتّی مادرانشان را ازدواج میکنند. پارسیها در زندگانیشان معتدلاند، ولی شاهان آنها از فرط ثروت، در زندگانی ملایم و عیشونوش فرورفته، بانحطاط افتادهاند. آنها گندم را از آسسس[۱] واقع در االیّه[۲] میآورند، شراب را از حلب[۳]، که در سوریّه است، آب را از رود اولهاوس[۴]. آب این رود از هر آبی سبکتر است، زیرا یک کوتیل[۵] آتّیکی این آب یک درخم سبکتر از همان مقدار هر آب دیگری است. (راجع برود مزبور باید در نظر داشت، که اولهاوس را بعضی با کارون و برخی با کرخه تطبیق کردهاند، ولی شکّی نیست، که مقصود سترابون از رود مزبور کارون بوده، زیرا او در جای دیگر تألیف خود (کتاب ۱۵، فصل ۳، بند ۴) گوید: «پولیکلت میگوید، که رود خواسپ و اولهاوس و دجله به دریاچهای وارد شده پس از آن بدریا میریزند». و بالاتر در همان بند گفته، که خواسپ از حوالی شوش میگذرد. اما مورّخین اسکندر کارون را پستیگر نامیدهاند. م.).
پارسیها یونانیها را از تمام بیگانگان بهتر میشناختند، زیرا از خارجیهائی، که آسیا را اداره میکردند، فقط پارسیها بر یونان تسلّط داشتند. خارجیها یونان را نمیشناختند و یونانیها هم بمرور با خارجیها آشنا میگشتند، آنهم نه از راه مشاهده، بل از راه گوش (یعنی از دور چیزهائی میشنیدند) مثلا هومرنه با سوریّه آشنا بود، نه با مادیها، و الاّ او، که از ثروت تب مصری و از فینیقیّه سخن میراند، البتّه ثروت بابل، نینوس آسور و همدان را بسکوت نمیگذراند.
پارسیها اوّل ملّتی هستند، که یونانیها را تابع کردند. لیدیها هم قبل از آنها چنین کردند، ولی آنها آقای تمام آسیا نبودند و فقط قسمتی را از آن تا رود هالیس داشتند. دولت آنها در زمان کرزوس و آلیات برای مدّت کمی پایدار بود و، چون لیدیها تابع پارسیها شدند، از افتخار کمی هم، که حاصل کرده بودند،