یا مقدونیها بربخورد و برای جلوگیری از چنین تصوّری خواجه را فراراندهاند، تا او داریوش را مطمئن کند، که ملکه به مرگ طبیعی درگذشته و احترامات لازمه دربارۀ او بعمل آمده. اگر این حدس صحیح نباشد، باید اصلاً منکر فرار خواجه شد و صحبت داریوش با خواجه، که مورّخین قدیم با آبوتاب ذکر میکنند، بهخودیخود از میان میرود. رابعا داریوش پس از حاصل کردن اطمینان، که سوء قصد به عفّت ملکه نشده است، آیا میتوانسته در مقابل درباریان چنان دعائی بکند؟پذیرفتن این خبر مشکل است. ممکن است، که داریوش از اظهارات خواجه، که دلالت بر انصاف اسکندر میکرده، متأثر شده، در دل او را دعا کرده و به خود وعده داده، که اگر در جنگ بر اسکندر فایق آمد، خوبیهای او را تلافی کند، ولی بعید است، که شاهی که با دشمن خود در جنگ است، دل درباریان و سرداران خود را با چنین اظهاراتی ضعیف گرداند. بنا بر آنچه گفته شد اصح روایات باید همان باشد، که دیودور ذکر کرده و در جملۀ مختصری گفته: «در این زمان زن داریوش درگذشت و اسکندر برای او دفن باشکوهی ترتیب داد».
در خاتمه مقتضی است گفته شود، که آرّیان راجع باین روایات ساکت است و، چون او ستایشی مخصوص نسبت به اسکندر داشت، اگر این روایت را صحیح میدانست، برای ستودن اسکندر این موقع را از دست نمیداد.
پیشنهاد داریوش به اسکندر
پس از ذکر قضیّۀ مذاکرات خواجه با داریوش پلوتارک بشرح جنگ اسکندر با داریوش میپردازد، چنانکه در ذیل بیاید، ولی کنتکورث قبلاً از رسولان داریوش و مذاکرات آنان با اسکندر شرحی ذکر میکند، که لازم است در اینجا بگنجانیم، زیرا، اگر هم راست نباشد، احوال روحی طرفین را نشان میدهد: مورّخ مذکور گوید (کتاب ۴ بند ۱۱): چون داریوش دو دفعه از اسکندر تقاضای صلح کرد و موفق نشد، تمام خیال خود را به جنگ متوجّه داشت، ولی پس از آنکه مغلوب اعتدال اسکندر شد (مقصود قضیّۀ فوت ملکه است، که بالاتر ذکر شد) ده نفر از میان اقربای خود انتخاب کرده نزد اسکندر فرستاد، تا شرایط جدیدی به او پیشنهاد کنند.