شخصی مجهول سر آن را مهر کرده و بسرباز کریتی داده گفته بود آن را بصاحبش برساند. پس از آن چند روز گذشت و روزی سربازهای کریتی در موقع حرکت این پارسی را کشتند و، چون قضیّه دنبال نشد، معلوم گشت، که قتل بحکم اسکندر روی داده.
تلاقی دو لشکر
بالاتر گفته شد، که اسکندر از کیلیکیّه حرکت کرده و از دربند سوریّه گذشته به ایسوس درآمد. بعد چنین اتفاق افتاد، که شبی که اسکندر از دربند سوریّه میگذشت، همان شب هم داریوش در تعقیب اسکندر از دربند آمان[۱] گذشت و در پشت سر اسکندر واقع شد (این دربند را با دربند سوریّه در ضمن وقایع لشکرکشی کوروش برای جنگ با اردشیر دوّم توصیف کردهایم). ایرانیها از این جهت، که پشت سر قشون اسکندر را گرفته بودند و قشون مقدونی از پیش دریا و از پس قشون ایران را داشت، شک نداشتند که مقدونیها فرار خواهند کرد و، چون چند نفر از مقدونیهای مجروح و مریض، که از قشون اسکندر عقب مانده بودند، اسیر گشتند ایرانیها در این عقیده بیشتر راسخ شدند. موافق گفتۀ کنتکورث (کتاب ۳، بند ۸) اسرا را ایرانیها ناقص کرده و اردوی داریوش را به آنها نشان داده رها کردند، تا به قشون اسکندر ملحق شده آنچه را، که از عظمت قشون ایران دیده بودند، بیان کنند (آرّیان گوید که اسرای مریض را کشتند (کتاب ۳، فصل ۳، بند ۱) ولی پلوتارک و دیودور راجع بناقص کردن این اسراء ساکتاند و بنابراین باید این خبر را با احتیاط تلقی کرد، زیرا، هر دو مورّخ مذکور در قرن اوّل میلادی میزیستند و به وقایع این زمان نزدیکتر بودند. دیگر اینکه درستنویسی پلوتارک معلوم است). پس از آن داریوش از رود پینار[۲] گذشته بتعقیب اسکندر پرداخت و اسرای مقدونی، که رها شده بودند، باردوی اسکندر رسیده خبر دادند، که داریوش با کمال شتاب در تعقیب اردوی مقدونی است. مقدونیها این خبر را در ابتداء باور نمیکردند