پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Iran-e Bastan.pdf/۱۳۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و اسکندر مفتّشینی فرستاد، تا بوسیلۀ تحقیقات معلوم کنند، که این سپاه ایران سپاه خود داریوش است یا لشکر یکی از سرداران او. پس از آن، قبل از اینکه مفتّشین برگردند، مقدونیها جمعیّت کثیری از دور مشاهده کردند و بزودی آتشها از هر طرف در تمام دشت روشن شد و آتش تمام افق را چنان فروگرفت، که پنداشتی تمام دشت می‌سوزد. اسکندر از این واقعه غرق شعف گردید، زیرا می‌دید، که مهم‌ترین آرزوی او، یعنی وقوع جنگ در این میدان تنگ، وجود خارجی می‌یابد، ولی در همین حال نگرانی‌های زیاد و اضطرابی شدید بر او مستولی شد، زیرا روشن بود، که فقط یک شب فاصله بین حال و فردائی است، که در این میدان، جنگ قطعی روی خواهد داد و هرچند اسکندر بهره‌مندی‌های سابق خود را بخاطر می‌آورد، باز نمی‌توانست بداند، که نسیم فتح و ظفر بپرچم کی خواهد وزید. پس از آن از فکر و تأمل بیرون آمده حکم کرد سپاهیان او برفع خستگی‌های خود بپردازند و بعد اسلحه برداشته برای پاس سوّم شب حاضر جنگ باشند. سپس با مشعل‌هائی به قلّۀ یکی از بلندیهای این محلّ رفته برای خدائی، که به عقیدۀ یونانیها حامی این محلّ بود، قربانی کرد. وقتی که زمان حرکت دررسید. سپاه مقدونی براه افتاد و در طلیعۀ صبح وارد گردنه‌ای شد، که می‌بایست در آنجا مواقع مناسب گیرد. مفتّشینی که برای تفتیش رفته بودند، در این حال دررسیده خبر دادند، که داریوش در سی استادی (یک فرسنگی) قشون مقدونی است. پس از آن اسکندر فرمان توقف به قشون خود داد، لباس خود را تغییر داده مسلّح گردید و به صف‌آرائی لشکر برای جنگ پرداخت.

در این احوال دهقانهائی، که از نزدیک شدن قشون مقدونی ترسیده و فرار کرده بودند، باردوی داریوش خبر بردند، که قشون اسکندر در ایسوس است.

این خبر باعث تحیّر ایرانی‌ها گردید، زیرا می‌پنداشتند، که سپاه مقدونی در حال عقب‌نشینی و فرار است و اکنون دیدند، که مقدونیها جنگ را استقبال می‌کنند.

بر اثر این قضیه ایرانیها مضطرب گشته با عجله مشغول تبدیل حال حرکت بحال جنگ