یونانی راجع به جنگ تروا ارتباطی دارد، رفته در سر قبر پروتزیلاس[۱] قربانی کرد، بعد با سپاهش به پنجاه کشتی دراز نشسته بطرف آسیا روانه شد و، وقتی که در بندر آخیانی[۲] پیاده شد، گفت: «بفضل خدایان من آسیا را بوسیلۀ جنگی، که حق است و مقدّس، تصرّف میکنم». جهت اینکه بحریّۀ ایران در این موقع بیکار مانده و با بحریّۀ ضعیف مقدونی مصاف نداده، معلوم نیست، و حال آنکه کنتکورث گوید، که بحریّۀ ایران قویتر و ملاّحان آن کارآزمودهتر بودند. از آنجا اسکندر بدشت ایلیون[۳] قدیم درآمد، بسر قبر آشیل[۴]، پهلوان داستانی یونانیها در جنگ تروا، تاج گلی گذاشت و برهنه با دوستانش دور این قبر دوید.
هفستیون[۵] سردار اسکندر همین کار را در سر قبر (پاتروکل)[۶] دوست داستانی آشیل کرد، یعنی خواست نشان دهد، که او نسبت به اسکندر همان مقام را دارد، که پاتروکل نسبت به آشیل داشت (باید بخاطر آورد، که اسکندر آشیل را یکی از نیاکان خود میدانست). بعد اسکندر بسر قبور سایر پهلوانان داستانی جنگ تروا رفته بقبر پرییام پادشاه ایلیون رسید و در آنجا قربانی کرد. پس از آن بمعبد مینرو ربة النّوع یونانی درآمد. در اینجا کاهن اسکندر بمعبد رفته و برگشته به اسکندر مژده داد، که فتحی در فریگیّه خواهد کرد و سردار بزرگی از دشمن کشته خواهد شد، زیرا در مدخل معبد دیده، که مجسّمه آریبرزن والی سابق ایران در فریگیّه به زمین افتاده. اسکندر از این پیشگوئی شاد شد و باز قربانی کرد، بعد اسلحۀ خود را در آنجا گذاشت و اسلحهای را، که میگفتند از زمان جنگ تروا در آنجا حفظ شده است، برداشت (این اسلحه را در جنگ گرانیک، که شرح آن بیاید، استعمال کرد). در باب جنگ تروا بالاتر از قول هرودوت ذکری شده (صفحۀ ۶۵۹). مقصود اسکندر از زیارت قبور پهلوانان داستانی یونان و قربانیها و غیره این بود، که برای تحریک حسّیّات ملّی یونانیها این فکر را در مغز آنان بپروراند: چنانکه جنگ مزبور برای رفع توهینی بود، که آسیا بیونان