میداند، که من چنین نیّتی ندارم و کسی نمیتواند بگوید، من از شخصی که با من است استفاده میکنم یا اگر بخواهد خدمت مرا ترک کند، او را آزار و اذیّت کرده دارائیاش را از دستش میگیرم. بروند هرکجا که میخواهند، ولی بدانند، که با من بدتر از آن کردند، که من با آنها کردم. زنان و کودکان آنها در ترالّ[۱] و در تحت تسلط مناند. من آنها را نزد ایشان روانه خواهم کرد، تا جائزهشان باشد از رشادتی، که قبل از این در خدمت من نمودند» پس از این نطق یونانیهائی، که رغبت نداشتند در قشون کوروش بمانند، با مسرّت حاضر شدند از او پیروی کنند. بعد کوروش بیست فرسنگ راه پیموده به خالوس[۲] رسید. دهاتی، که قشون او در آن اردو زد، به پروشات تعلّق داشت و ملکه این دهات را برای استفاده به کوروش واگذارده بود. پس از آن کوروش در پنج روز سی فرسنگ راه پیموده به سرچشمهٔ رود داردس[۳] رسید. بلزیس[۴] والی سوریّه در اینجا قصری با پارک عالی داشت.
درختان پارک را بامر کوروش انداختند و قصر را آتش زدند. از اینجا قشون کوروش براه افتاده و در سه روز پانزده فرسنگ راه پیموده بشهر بزرگ و غنی تاپساک[۵]، که در کنار فرات واقع بود، رسید. عرض فرات در اینجا چهار استاد (۷۴۰ مطر) است. قشون در اینجا پنج روز اطراق کرد و کوروش سرداران یونانی را طلبیده گفت: «من میخواهم با شاه جنگ کنم و باید این خبر را به سپاهیان داده آنها را برای این کار حاضر کنید» . سرداران چنین کردند و سپاهیان یونانی به آنها با خشونت گفتند: شما قصد کوروش را میدانستید و از ما پنهان میکردید.
ما با کوروش نخواهیم آمد، مگر اینکه جیرهٔ ما را بهمان مقدار، که در موقع مسافرت به دربار داریوش میداد، بدهد، و حال آنکه آن زمان او ما را برای قراولی با خود میبرد نه برای جنگ با شاه (برای فهم مطلب باید در نظر داشت، که زمانی که کوروش ببالین پدرش داریوش دوّم احضار شد، عدّهای مستحفظ یونانی با خود داشت. م.) کوروش با وعدههای زیاد تقریباً تمام یونانیها را راضی کرد.