چون چیزی نداشت بدهد، بطرف رودی دوید و دو دست خود را پر از آب کرده نزد او آورد. اردشیر را این کار او بسیار خوش آمد و جامی برای او فرستاد، که پر از هزار در یک طلا بود[۱]. روزی اردشیر شنید، که اوکلیداس[۲] نامی از اهل لاسدمون نسبت به او حرفی زده، که جسارت است. بر اثر آن یکی از صاحبمنصبان را فرمود، به او بگوید: «تو مختاری بر علیه شاه آنچه خواهی بگوئی و شاه هم میتواند آنچه خواهد بگوید و بکند» . تیریباذ[۳] روزی در شکارگاه بشاه نشان داد، که لباسش پاره شده. او در جواب گفت، چه کنم؟تیریباذ گفت، لباسی دیگر بپوش و این لباس را، که در تن داری بمن ده. اردشیر جواب داد، این لباس را به تو میدهم، ولی اجازه نمیدهم، که آن را در برکنی. تیریباذ، که شخصی سبکمغز بود، فورا لباس را پوشید و خود را با زینتهائی از زر، که فقط ملکه حق استعمال آن را داشت، آراست. همه از رفتار تیریباذ، که برخلاف قانون بود، خشمناک شدند، ولی اردشیر خندیده گفت: «تیریباذ این تزیینات را به تو دادم، تا آن را مانند زنی استعمال کنی و این لباس را هم مانند دیوانهای بپوشی» . رسم دربار پارسی چنین بود، که کسی در سر میز شاه، بجز مادر و زنش، غذا نمیخورد و زن شاه پائینتر از او و مادرش بالاتر مینشست. اردشیر، استان و اگزاثر، دو برادر جوان خود را نیز بر سر میزش نشاند. از همه بیشتر این حرکت استاتیرا پارسیها را خوش آمد: این ملکه در تخت روان باز و بیپرده حرکت میکرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه میداد، که به او نزدیک شده درودش گویند.
مبحث سوم-یاغیگری کوروش، جنگ او با اردشیر
تدارکات او
کوروش پس از ورود به آسیای صغیر تصمیم کرد، که با اردشیر بجنگد و نظر باین مقصود با لاسدمونیها مربوط شد: از آنها سپاهیان اجیر خواست و وعده کرد به اشخاصی، که پیاده هستند، اسب بدهد،