این برگ نمونهخوانی نشده است.
–۱۸–
خمآهنست[۱] و هر خم آهن که آن نیکست آن ازان کوه سیستان برخاسته بروزگار، اما مردمان ما را این معلوم نیست، و بسا عجایبست اما هر چیزی که بجای دیگر همچنان باشد ما آن یاد نکردیم.
اکنون بادکنیم بعضی نامهاء ایشان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشانرا بدانستند بفضل
عکرمة الفقیه مولی العباس که بیشتر روایات از وی آید اندر فقه، معاذ بن مسلم که مهدی ولایت همه خراسان و سیستان بود[۲] مفوض کرد، وز پس وی یحیی بن معاذ بن مسلم و از پس وی بسام[۳] مولی[۴] لیث بن بکر بن عبد مناف بن ؟؟؟؟ [که] از بزرگی درجات و علم بدان جایگاه برسید که خویشتن را بصد هزار دینار باز خرید از مولای خویش، گفتند که خیری خط[۵] نخواهی؟ گفت نه، که من خویشتن را بیش ازین ارزم، و نیک نقد بر کشید و بداد، و ابراهیم بن بسام با بزرگی او پسر او
- ↑ خمآهن و خمآهان - بضم اول سنگی باشد بغایت سخت و تیره رنگ بسرخی مایل و آن دو نوعست نر و ماده، چون نر آنرا بآب بسایند مانند شنجرف سرخ شود، و ماده آن همچو زرنیخ زرد گردد، و گویند آن نوعی از آهنست،..... و بعربی صندل حدیدی گویند. و بعضی گویند سنگی است سیاه و سفید که از آن نگین سازند و باباقوری را هم گفته اند (برهان).
- ↑ ظاهرا مفوض کرد غلط باشد و از تصرف نساخ چه ( مهدی همه خراسان و سیستان بود) خود جمله تمام است یعنی راهنما و پیشوا بود و ناسخ مهدی را مهدی عباسی گمان برده است.
- ↑ این نام در متن تراشیدگی دارد.
- ↑ درین دو جا چزی تراشیده شده است. بلاذری گوید: جد ابراهیم بن بسام در قریة شرواذ از قراء سجستان اسیر شد و بنده ابن عمیر لیثی کشت (فتوح البلدان چاپ مصر ص ۴۰۱).
- ↑ کذا.. ظ : چیزی خط.