برگه:Tarikh-e-Sistan Bahar.pdf/۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–۶–

او را بر تخت نشاند و نریمان را اندر پیش تخت بر کرسی زرین بنشاند، وباز اورابچین فرستاد تا شاه چین را که بفرمان افریدون در نیامده بود بگرفت، و با هزار پیل‌وار زر و جواهر بدرگاه فرستاد بدست نریمان، و خود بنفس خویش بچین بود، ونامه کرد سوی افریدون که این مرد را گرفتم و بفرستادم و اینجا ببودم[۱] تا او اینجا بیاید. اما [تواورا] خلعت ده و باز گردان و عفو کن که مرد محتشم است، هیچکس این ولایت را جز او نتواند داشت. و افریدون همچنان کرد، وزآنجا گرشاسب بدرگاه افریدون آمد، وزآنجا بسیستان آمد، و نهصد سال پادشاه سیستان بود. و ضحاک را[۲] بروزگار اوبسیستان هیچ حکم نبود، و همه زابل و کابل و خراسان را که ضحاک داشت بگرشاسب باز داشته بود، افریدون بر ولایتش زیادت کرد.

(حدیث کورنگ)

کورنگ بیش از سی سال زندگانی نکرد و بروزگار گرشاسب فرمان یافت، و چون گرشاسب بخدای پرستی مشغول گشت، جهان پهلوانی را به نبیره[۳] خود نریمان که پسر کورنگ بود سپرد - و افریدون تا بروزگار منوچهر، منوچهر را بنریمان سپرد، تا برفت و خون پدرش ایرج باز آورد، و افریدون خدای تعالی را شکر کرد، که نمردم تا بدیدم که ایزد تعالی بدین جهان داد من از بی دادان بداد. و بروزگار نوذر هم جهان پهلوان سام نریمان بود، و فریاد رس او بود و جهان او را صافی کرد، تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران[۴] گرفته بود و


  1. ببودم با باء تأکید، یعنی بباشم یا بماندم.
  2. در اصل کتاب چنین بوده، و بعد مصححی ضحاک را خط زده و در حاشیه فریدون نوشته است - و حکم نبود را حاکم نبود کرده است.
  3. چنانک در حاشیه پیشین گفته شد نریمان بر طبق گرشاسب نامه اسدی برادر زاده گرشاسب است نه نبیره وی.
  4. شهر ایران، یعنی مملکت ایران، چه شهر بمعنی مملکت استعمال می شده و ایرانشهر بهمین معنی معروف است.