برگه:Tarikh-e-Sistan Bahar.pdf/۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
–کج–

را در حصار درق بشردن» و «نشستن امبر بوالعباس در شارستان و امیری گرفتن» ۳۸۴ و امثال اینها و تا آخر کتاب در هر سطری کلمه (در) دیده میشود، لکن در قسمت اولی چنانکه اشاره شد کلمه (در) بنظر حقیر نرسیده و همه جا (اندر) آمده است.

دیگر کلمه (را) که از علائم مفعول مطلق و مفعول له واحیانا بمعنی (برای) و معانی دیگر هم استعمال میشده است، نیز زیاد استعمال میکند. منجمله گاهی در مورد یک مفعول دو بار در یک جمله استعمال شده چون: «روشنک را دختر او را بزنی کرد»[۱] ص ۱۰ و باز: «تابوت ابن عم خویش را یعقوب را ده»[۲]، ص ۴۶ که گویا برای عدم التباس و تاکید این علامت تکرار شده است. و گاه بدون ضرورت این علامت را بکار برده مانند : «یعقوب گفت بفرزندان اسحق دادی؟ گفت نه بالأعرابیة الجرهمیه غاضره را» ص ۴۷ و «الا هیچ چیز دیگر گذاشته نبود بعمد را» ص ۳۳۹. و گاه بمعنی (برای) آمده همچون: «غرض بزرگی مصطفی را بود و دین اسلام را» ص۷۱. واحیانا یک مفعول را بعنوان صفت و موصوف چنانکه اشاره شد و با بعنوان نعت و منعوت یا توضیح و تکمیل معنی بدو قسمت نموده و دو بار علامت مفعول را استعمال کرده چون: «پسر خویش را با سپاهی بسیار مفضل را بسیستان فرستاد» ص ۱۱۶ و اینجمله تقلید عربیست، و از قضا مفعولهائیکه بفارسی با کلمه (مر) همراهست و بعضی نویسندگان خراسان مانند ناصر و خسرو در (زادالمسافر) آنرا زیاد بکار بسته اند در یکتاب بسیار کمست.

دیگر کلمة (الا) را گامی مکرراستعمال کرده است چون: «هیچکس نتوانست آنرا ستدن الآ تا بدادند» ص ۱۱ و «امیر خلف اندر حصار هیچ علفه نگذاشته بود الا حصاری بود خالی از همه چیزی رالا فرشی دست فرو کرده بودند اندر صفه قلعه ارگ، الا هیچ چیز دیگر گذاشته نبود بعمد را» ص ۳۳۹

دیگر (براو) و (برآن) بمعنی در آنجا و در آن و (به) در مورد (با) مثال هر دو:

«برخواست و بکابل شد و برو گاه گاه بزنبیل جنگ کردی» ص ۱۱۴

  1. در متن کتاب راه اولی را کانب نسخه که برای چاپ مینوشته حذف کرده و چون در دو سه جزو آغاز کتاب از مراجعه باصل نسخه غفلت شده و بمراجعة موده اکتفا رفت در مه غلط ازین قبیل روی داد که در غلط گیری آخر کتاب اشاره شده است.
  2. اینجا هم مانند فقره اول حرف (را) در متن حذف شده است.