پرش به محتوا

برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۴
تاریخ بیهقی

در حال عبدالله طاهر از پیش خلیفه بیرون آمد و این تشریف که خلیفه فرمود بدو رسانید و او را اندازه پیدا کرد[۱] و امیدوار دیگر تربیتها گردانید. او بدان زنده گشت و بدان موضع که عبدالله طاهر معین کرد بیارامید تا عبدالله طاهر از خدمت حضرت خلافت بپرداخت و وقت بازگشتن شد از دارخلافت برنشست تا بسرای خویش رود، فضل ربیع بدار خلافت میبود چون عبدالله طاهر بازگشت فضل بمشایعت وی رفتن گرفت. عبدالله عنان باز کشید و بایستاد و فضل را معذرت کردن گرفت تا باز گردد. او بهیچ نوع بازنگشت و عنان با عنان او تا در سرای او برفت. چون عبدالله بدر سرای خود رسید از فضل ربیع عظیم شرمنده شد و خجالت آورد و معذرت کردن گرفت تا باز گردد، فضل ربیع او را گفت که در حق من تو از تربیت و عنایت و بزرگی آن کردی که از اصل و فضل و مروت تو سزید، و مرا در دنیا چیزی نیست که روا دارم آن چیز در مقابله کردار تو کردمی بزرگتر از این که عنان با عنان تو باز نهادم از درگاه خلافت تا درگاه تو، که بخدای عزوجل سوگند خورم که تا مرا زندگانی است عنان با عنان خلفا ننهاده‌ام، اینک با عنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای[۲] من کردی. عبدالله گفت همچنان است که میگوید و من این صلت بزرگ را که ارزانی داشت بدل و دیده پذیرفتم و منتی سخت بزرگ داشتم و خاندان خود را این فخر ذخیره نهادم و فضل ربیع اسب بگردانید و بخانه باز شد، یافت[۳] محلت و سرای خویش را مشحون ببزرگان و افاضل حضرت، بجای خویش بنشست و مردمان را معذرت میکرد و باز میگردانید و تا شب بداشت. عبدالله طاهر نماز دیگر بیامد و رسم تهنیت بجای آورد و بازگشت. این حکایت بپایان آمد و خردمند که در این اندیشه کند تواند دانست که این بزرگان روزگار برچه جمله بوده‌اند.[۴]


  1. یعنی محل و مرتبه او را معین کرد.
  2. یب: در حق من، مو: بر آشنائی من براستا بمعنی در حق و درباره است این کلمه در خود این کتاب و در تاریخ سیستان مکرر آمده است. در طبقات ناصری (ص ۱۰ و ۱۱) راستاو چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده است.
  3. سبک جمله عربی است. مخصوصا در مواردی که مفعول عبارت طولانی يی بوده است چنین میکرده‌اند و شواهد آن در خود این کتاب زیاد است.
  4. فامو بودند