غلس[۱] بیامد و در آن صفه زیر شادروان بنشست. چون روز شد و مردمان آمدن گرفتند، هر که بیامدی در سرای نخستین چون فضل ربیع را بدیدی بضرورت پیش رفتی و خدمت کردی با حرمتی تمام، که او را در بزرگی و حشمت و هیبت دیده بودند و چشمهای ایشان پر بود از احترام واحتشام او، و وی هر یکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی، چون اعیان و ارکان و محتشمان و حجاب آمدن گرفتند، هم بر آن جمله[۲] هر کس باندازه خویش او را گرم پرسیدی و توقیر و احترام واجب میداشتند. و حاجب بزرگ عبدالله طاهر بیش از همه او را تبجیل کرد و مراعات و معذرت پیوست از آنچه او را در سرای بیرونی نشانده بود که بر حکم فرمان بوده است، و امیدوار کرد که در باب وی هر چه میسر گردد از عنایت و نیکو گفت[۳] هیچ باقی نگذارد و در گذشت و بجایگاه خویش رفت تا وقت بار آمد.
چون امیرالمؤمنین بار داد هر کس از اعیان چون وزیر و اصحاب مناصب و ارکان دولت و حجاب و سپاه سالاران و وضیع و شریف بمحل و مرتبه خویش پیش رفتند و بایستادند و بنشستند و بیارامیدند. عبدالله طاهر که حاجب بزرگ بود پیش امیرالمؤمنین مأمون رفت و عرضه داشت که بنده فضل ربیع بحکم فرمان آمده است، و بر آن جمله که فرمان بود او را در سرای بیرونی جا کردهام و بپایگاه نازل بداشته در پیش آوردن فرمان چیست؟ امیرالمومنین لحظهٔ اندیشید و حلم و کرم و سیرت حمیده او وی را بر آن داشت تا مثال داد که او را پیش آرند. عبدالله طاهر حاجبی را فرمود تا فضل ربیع را پیش آورد. چون او بحضرت خلافت رسید شرط خدمت و تواضع و بندگی بتمامی بجای آورد و عذر جنایات خود بیاندازه بخواست و بگریست و زاری و تضرع کرد و عفو در خواست کرد. حضرت خلافت را شرم آمد و عاطفت فرمود و از سر گناهانی که او کرده بود برخاست و عفو فرمود و رتبت دست بوس ارزانی داشت.
چون بار بکسست و هر کس بجای خویش بازگشتند، عبدالله طاهر حاجب بزرگ، وزیر را با خود یار گرفت[۴] در باب فضل ربیع عنایت کردند تا حضرت خلافت بر وی بسر رضا آمد و فرمود تا او را هم در سرائی که اعیان نشستندی جای معین کردند و امیدوار تربیت و اصطناع.