باشند، و میگویند قریب سی سال بود تا ایشان در دست دیلمان اسیر بودند و رسوم اسلام مدروس[۱]، که کار ملک از چون فخرالدوله و صاحب اسمعیل عباد بزنی و پسری عاجز[۲] افتاد و دستها بخدای عز و جل برداشته تا ملک اسلام را، محمود، در دل افکند[۳] که اینجا آمد و ایشان را فریاد رسید و از جور و فساد قرامطه و مفسدان برهانید و آن عاجزان را که ما را نمیتوانستند داشت برکند و ازین ولایت دور افکند و ما را خداوندی گماشت عادل و مهربان و ضابط چون او خود بسعادت بازگشت[۴]. و تا آن خداوند برفته است این خداوند هیچ نیاسوده است و نمد اسبش خشک نشده است، جهان میگشاد و متغلبان و عاجزان[۵] را میبرانداخت، چنانکه اگر این حادثه بزرگ مرگ پدرش نیفتادی اکنون ببغداد رسیده بودی و دیگر عاجزان و نابکاران را برانداخته و رعایای آن نواحی را فریاد رسیده همچنین حلاوت عدل بچشانیده و تا این غایت که رایت وی بسپاهان بود معلوم است که اینجا در شهر و نواحی ما حاجبی بود شحنه، با سواری دویست، و کسی را از بقایای مفسدان زهره نبود که بجنبیدی که اگر کسی قصد فسادی کردی و اینجا آمدی و شوکتش هزار یا دو هزار یا کمتر و بیشتر بودی تا ده هزار، البته جوانان و دلیران ما سلاح برداشتندی و بشحنهٔ خداوندی پیوستندی تا شر آن مفسدان به پیروزی خدای عزوجل کفایت کردندی. و اگر این خداوند تا مصر میرفتی ما را همین شغل میبودی، فرق نشناسیم میان این دو مسافت و اگر خداوند چون از شغلها که پیش دارد فارغ گشت – و زود باشد که فارغ گردد چه پیش همت بزرگش خطر ندارد – و چنان باشد که بسعادت اینجا باز آید و یا سالاری فرستد،
- ↑ جمله حالیه است و گرنه باید فعل میداشت یب بر خلاف نسخهها فعل « بود » افزوده است در صورتی که جمله بعد که عطف برین است «دستها بخدای عزوجل برداشته» بدون فعل رابطه است.
- ↑ عاجز در اینجا بمعنی بیکفایت و نالایق است. این سخن اشاره است بمجدالدوله دیلمی و مادرش سیدة.
- ↑ یعنی خدا در دل محمود افکند که الخ
- ↑ گاهی جمله شرط را در آخر کلام میگذاشته اند مثل اینجا
- ↑ در اینجا بعضی از ناسخان گویا بواسطه نفهمیدن معنی «عاجز» در زحمت افتاده اند عاجز را بمعنی فقیر و بینوا دانسته اند و چون برانداختن فقیران روا نبوده است در عبارت تصرف کرده اند بدین طریق مو و یب: «متغلبان را می برانداخت و عاجزان را می نواخت» چون در سطر بعد همین لفظ و همین اشکال بوده است در یب روی آن کلمه خط کشیده شده است ولی در مو باقی مانده است نسخه فا ازین تصرفات مصون مانده است و چنانکه در حاشیه شمارهٔ پیش گفتیم عاجز بمعنی بی کفایت و نالایق است و بنابرین تصرف در عبارت ضرورت ندارد