برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۲
تاریخ بیهقی

باشند، و میگویند قریب سی سال بود تا ایشان در دست دیلمان اسیر بودند و رسوم اسلام مدروس[۱]، که کار ملک از چون فخرالدوله و صاحب اسمعیل عباد بزنی و پسری عاجز[۲] افتاد و دستها بخدای عز و جل برداشته تا ملک اسلام را، محمود، در دل افکند[۳] که اینجا آمد و ایشان را فریاد رسید و از جور و فساد قرامطه و مفسدان برهانید و آن عاجزان را که ما را نمیتوانستند داشت برکند و ازین ولایت دور افکند و ما را خداوندی گماشت عادل و مهربان و ضابط چون او خود بسعادت بازگشت[۴]. و تا آن خداوند برفته است این خداوند هیچ نیاسوده است و نمد اسبش خشک نشده است، جهان میگشاد و متغلبان و عاجزان[۵] را می‌برانداخت، چنانکه اگر این حادثه بزرگ مرگ پدرش نیفتادی اکنون ببغداد رسیده بودی و دیگر عاجزان و نابکاران را برانداخته و رعایای آن نواحی را فریاد رسیده همچنین حلاوت عدل بچشانیده و تا این غایت که رایت وی بسپاهان بود معلوم است که اینجا در شهر و نواحی ما حاجبی بود شحنه، با سواری دویست، و کسی را از بقایای مفسدان زهره نبود که بجنبیدی که اگر کسی قصد فسادی کردی و اینجا آمدی و شوکتش هزار یا دو هزار یا کمتر و بیشتر بودی تا ده هزار، البته جوانان و دلیران ما سلاح برداشتندی و بشحنهٔ خداوندی پیوستندی تا شر آن مفسدان به پیروزی خدای عزوجل کفایت کردندی. و اگر این خداوند تا مصر میرفتی ما را همین شغل میبودی، فرق نشناسیم میان این دو مسافت و اگر خداوند چون از شغلها که پیش دارد فارغ گشت – و زود باشد که فارغ گردد چه پیش همت بزرگش خطر ندارد – و چنان باشد که بسعادت اینجا باز آید و یا سالاری فرستد،


  1. جمله حالیه است و گرنه باید فعل میداشت یب بر خلاف نسخه‌ها فعل « بود » افزوده است در صورتی که جمله بعد که عطف برین است «دستها بخدای عزوجل برداشته» بدون فعل رابطه است.
  2. عاجز در اینجا بمعنی بی‌کفایت و نالایق است. این سخن اشاره است بمجدالدوله دیلمی و مادرش سیدة.
  3. یعنی خدا در دل محمود افکند که الخ
  4. گاهی جمله شرط را در آخر کلام میگذاشته اند مثل اینجا
  5. در اینجا بعضی از ناسخان گویا بواسطه نفهمیدن معنی «عاجز» در زحمت افتاده اند عاجز را بمعنی فقیر و بینوا دانسته اند و چون برانداختن فقیران روا نبوده است در عبارت تصرف کرده اند بدین طریق مو و یب: «متغلبان را می برانداخت و عاجزان را می نواخت» چون در سطر بعد همین لفظ و همین اشکال بوده است در یب روی آن کلمه خط کشیده شده است ولی در مو باقی مانده است نسخه فا ازین تصرفات مصون مانده است و چنانکه در حاشیه شمارهٔ پیش گفتیم عاجز بمعنی بی کفایت و نالایق است و بنابرین تصرف در عبارت ضرورت ندارد