برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۳۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۱
گفتگوی امیر مسعود با اعیان ری

آن جهانیان[۱] را عبرتی تمام است باید که جوابی جزم قاطع دهید، نه عشوه و پیکار،[۲] چنانکه بر آن اعتماد توان کرد.

چون ازین سخن فارغ شد، اعیان ری در یکدیگر نگریستند و چنان نمودند که دهشتی و حیرتی سخت بزرگ بدیشان راه نمود[۳] و اشارت کردند سوی خطیب شهر و او مردی پیر و فاضل و اسن و جهان گشته بود، وی بر پای خاست و گفت زندگانی ملک اسلام دراز باد، اینها در این مجلس بزرگ و این حشمتِ از حد گذشته از جواب عاجز شوند و محجم[۴] کردند، اگر رأی عالی بیند و فرمان باشد یکی را از معتمدان درگاه تا بیرون بنشیند و این بندگان آنجا روند که طاهر دبیر آنجا نشیند[۵] و جواب دهند. امیر گفت نیک آمد، و اعیان ری را بخیمه بزرگ آوردند که طاهر دبیر آنجا می نشست. و شغل همه بروی میرفت که وی محتشم تر بود ـ و طاهر بیامد[۶] بنشست و پیش وی آمدند این قوم و با یکدیگر نهاده بودند که چه پاسخ دهند، طاهر گفت سخن خداوند شنودید جواب چیست؟ گفتند زندگانی خواجه عمید دراز باد، همه بندگان سخن بر یک فصل اتفاق کرده‌ایم و با خطیب بگفته و او آنچه از زبان ما بشنود[۷] با امیر بگوید. طاهر گفت نیکو دیده‌اید تا سخن دراز نشود، جواب چیست؟ خطیب گفت این اعیان و مقدمان گروهی اند که هر چه ایشان گفتند و نهادند اگر دو بار هزار هزار درم[۸] در شهر و نواحی آن باشد آن را فرمانبردار


  1. یب و جهانیان را (با وار عطف) و ظاهراً غلط است زیرا مقصود عبارت این است که بائی که ما بر سر سپاهان و مردم آن آوردیم عبرت اهل جهان است و این سخن اشاره است به قتل و غارت فجیعی که مسعود در همین سال ۴۲۱ در اصفهان کرده بود بطوری که مافروخی آن را د الغارة الشعراء » مینامد (محاسن اصفهان ص ۴۷ و ۱۰۷) و صاحب شذرات الذهب (ج ۳ ص ۲۲) میگوید فعل ما لا تفعله الکفره (صاحب شذرات در تاریخ این حادثه اشتباه کرده است که در سال ۴۲۳ دانسته است ، کمالا یخفی ).
  2. پیکار در اینجا بمعنی جدل است فردوسی میفرماید بهستیش باید که خستو شوی زگفتار پیکار یکسو شوی.
  3. نمود بمعنی کرد؟
  4. محجم بتقدیم حابر جیم اسم مفعول احجام در حاشیه یب احجام باز ایستادن از بیم و خوف
  5. شاید عبارت «که طاهر دبیر آنجا نشنید» افزود: ناسخان باشد که بقرینه سطر بعد افزوده اند.
  6. مو: و بنشست
  7. فا و او زبان بشنود و با امیر الخ یب روی زبان ما شود والخ
  8. کذا در همه نسخه ها و شاید: مردم