آن جهانیان[۱] را عبرتی تمام است باید که جوابی جزم قاطع دهید، نه عشوه و پیکار،[۲] چنانکه بر آن اعتماد توان کرد.
چون ازین سخن فارغ شد، اعیان ری در یکدیگر نگریستند و چنان نمودند که دهشتی و حیرتی سخت بزرگ بدیشان راه نمود[۳] و اشارت کردند سوی خطیب شهر و او مردی پیر و فاضل و اسن و جهان گشته بود، وی بر پای خاست و گفت زندگانی ملک اسلام دراز باد، اینها در این مجلس بزرگ و این حشمتِ از حد گذشته از جواب عاجز شوند و محجم[۴] کردند، اگر رأی عالی بیند و فرمان باشد یکی را از معتمدان درگاه تا بیرون بنشیند و این بندگان آنجا روند که طاهر دبیر آنجا نشیند[۵] و جواب دهند. امیر گفت نیک آمد، و اعیان ری را بخیمه بزرگ آوردند که طاهر دبیر آنجا می نشست. و شغل همه بروی میرفت که وی محتشم تر بود ـ و طاهر بیامد[۶] بنشست و پیش وی آمدند این قوم و با یکدیگر نهاده بودند که چه پاسخ دهند، طاهر گفت سخن خداوند شنودید جواب چیست؟ گفتند زندگانی خواجه عمید دراز باد، همه بندگان سخن بر یک فصل اتفاق کردهایم و با خطیب بگفته و او آنچه از زبان ما بشنود[۷] با امیر بگوید. طاهر گفت نیکو دیدهاید تا سخن دراز نشود، جواب چیست؟ خطیب گفت این اعیان و مقدمان گروهی اند که هر چه ایشان گفتند و نهادند اگر دو بار هزار هزار درم[۸] در شهر و نواحی آن باشد آن را فرمانبردار
- ↑ یب و جهانیان را (با وار عطف) و ظاهراً غلط است زیرا مقصود عبارت این است که بائی که ما بر سر سپاهان و مردم آن آوردیم عبرت اهل جهان است و این سخن اشاره است به قتل و غارت فجیعی که مسعود در همین سال ۴۲۱ در اصفهان کرده بود بطوری که مافروخی آن را د الغارة الشعراء » مینامد (محاسن اصفهان ص ۴۷ و ۱۰۷) و صاحب شذرات الذهب (ج ۳ ص ۲۲) میگوید فعل ما لا تفعله الکفره (صاحب شذرات در تاریخ این حادثه اشتباه کرده است که در سال ۴۲۳ دانسته است ، کمالا یخفی ).
- ↑ پیکار در اینجا بمعنی جدل است فردوسی میفرماید بهستیش باید که خستو شوی زگفتار پیکار یکسو شوی.
- ↑ نمود بمعنی کرد؟
- ↑ محجم بتقدیم حابر جیم اسم مفعول احجام در حاشیه یب احجام باز ایستادن از بیم و خوف
- ↑ شاید عبارت «که طاهر دبیر آنجا نشنید» افزود: ناسخان باشد که بقرینه سطر بعد افزوده اند.
- ↑ مو: و بنشست
- ↑ فا و او زبان بشنود و با امیر الخ یب روی زبان ما شود والخ
- ↑ کذا در همه نسخه ها و شاید: مردم