بزرگ گذشته شد و کار مملکتی سخت بزرک مهمل ماند آنجا، و کار اصل ضبط کردن اولیتر[۱] که سوی فرع کرائیدن خصوصاً که دوردست است و فوت میشود، و بری و طارم[۲] و نواحی که گرفته آمده است شحنه گماشته خواهد آمد چنانکه بغیبت ما بهیچ حال خللی نیفتد، و اگر کسی خوابی بیند[۳] و فرصتی جوید خود آن دیدن و آن فرصت چندان است که ما بر تخت پدر نشستیم دیگر بهیچ حال این دیار را مهمل فرو نگذاریم که ما را بر نیک و بد این بقاع چشم افتاد و معلوم گشت، و از سر تخت پدر تدبیر آن دیار از لونی دیگر پیش گرفته آید، که بحمدالله مردان وعدت و آلت سخت تمام است آنجا، اکنون باید که امیر این کار را سخت زود بگذارد و در سؤال و جواب نیفکند تا بر کاری پخته ازینجا باز گردیم. پس اگر عشوه دهد کسی، نخرد که[۴] او را گویند با سستی باید ساخت که مسعود بر جناح سفر است و اینجا مقام چند تواند کرد، نباید خرید و چنین سخن نباید شنید که وحشت ما بزرگ است و ما چون بوحشت باز گردیم[۵] دریافت این کار از لونی دیگر باشد و السلام.
این رسول برفت و پیغامها بگزارد و پسر کاکو نیکو بشنید و بغنیمتی سخت تمام داشت و جوابی نیکو داد، و سه روز در مناظره بودند تا قرار گرفت بدانکه وی خلیفت امیر باشد در سپاهان در غیبت که وی را افتد، و هر سالی دویست هزار دینار هریوه[۶] و ده هزار طاق[۷] جامه از مستعملات[۸] آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرکان از هر چیزی و اسبان تازی و استران بازین[۹] و آلت سفر از هر دستی، وامیر رضیالله عنه عذر او بپذیرفت
- ↑ این کلمه شایع بوده است.
- ↑ این اسم را یاقوت در معجم البلدان و هم در مراصد الاطلاع با تای منقوط و بفتح را ضبط کردهاست در صورتی که امروز بضم راء تلفظ میشود. بهر حال ناحیه ایست میان قزوین و گیلان.
- ↑ یعنی خیال باطلی کند. در جاهای دیگر این کتاب هم این عبارت هست
- ↑ این «که» بیانی است و کلمه عشوه را تفسیر میکند.
- ↑ یعنی چون با نظر بدبینی و بدگمانی باین سرزمین بازگردیم الخ.
- ↑ در برهان قاطع: هریوه بکسر اول و ثانی بتحتانی مجهول و فتح و او منسوب بهرات را گویند و زر خالص و رائج را نیز گفتهاند
- ↑ طاق همان است که امروز طاقه گویند یعنی یک تخته جامه. گویا معرب تاست.
- ↑ یعنی از مرسومات یا محصولات آنجا.
- ↑ مو اشتران زین، فا استران زین (یعنی استران زینی در مقابل استران باری؟). مقصود از آلت سفر گویا خیمه و خرگاه و امثال آن است