برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۳
نامهٔ حره ختلی بامیر مسعود

پیش کار است و در[۱] وقت سواران مسرع رفتند بکوزکانان تا امیر محمد بزودی بیاید و بر تخت ملک نشیند. چون امیر رضی‌الله عنه برین حالها واقف گشت تحیری سخت بزرگ در وی پیدا آمد و این تدبیرها که در پیش داشت همه بر وی تباه شد.

از خواجه طاهر دبیر شنودم - پس از آنکه امیر مسعود از هراة ببلخ آمد و کارها یکرویه گشت - گفت چون این خبرها بسپاهان برسید امیر مسعود چاشتگاه این روز مرا بخواند و خالی کرد و گفت پدرم گذشته شد و برادرم را بتخت ملک خواندند. گفتم خداوند را بقا باد، پس ملطفهٔ خود[۲] بمن انداخت گفت بخوان باز کردم خط عمتش بود، حرۂ ختلی، نبشته بود که خداوند ما سلطان محمود نماز دیگر روز پنجشنبه هفت روز مانده بود از ربیع الآخر گذشته شد رحمه‌الله و روز بندگان پایان آمد، و من با همه حرم بجملکی بر قلعت غزنین می‌باشیم و پس فردا مرگ او را آشکارا کنیم، و نماز خفتن آن پادشاه را بباغ پیروزی[۳] دفن کردند و ما همه در حسرت دیدار وی ماندیم که هفته بود تا که ندیده بودیم، و کارها همه بر حاجب علی میرود، و پس از دفن سواران مسرع رفتند هم در شب بکوزکانان تا برادر[۴] محمد بزودی اینجا آید و بر تخت ملک نشیند و عمت بحکم شفقت که دارد بر امیر فرزند هم در این شب بخط خویش ملطفه نبشت و فرمود تا سبک تر دو رکابدار را که آمده اند پیش ازین بچند مهم نزدیک امیر، نامزد کنند تا پوشیده با این ملطفه از غزنین بروند و بزودی بجایگاه رسند، و امیر داند که از برادر این کار بزرگ برنیاید و این خاندان را دشمنان بسیارند و ما عورات و خزائن بصحرا افتادیم[۵]، باید که اینکار بزودی گیرد[۶] که ولی عهد پدر است و مشغول نشود بدان ولایت که گرفته است و دیگر ولایت بتوان گرفت که کارها که تا اکنون میرفت بیشتر بحشمت پدر بود و چون خبر مرگ وی آشکارا گردد کارها از لونی دیگر گردد، و اصل غزنین است و آنگاه خراسان، و دیگر همه فرع است، تا


  1. این جمله هم دنباله همان خبری است که رسیده است.
  2. کذا در همه نسخه ها و ظ: خرد
  3. در فصل ورود امیر مسعود بغزنین ذکری ازین باغ بتفصیل تر خواهد آمد.
  4. یب مج برادرت، و همچنین : عمتت. در نامه ها سیاق مغایب از باب تادب مرسوم بوده است
  5. بصحرا افتادن بمعنی آشکارا شدن،
  6. یب: پیش گیرد