برگه:Tarikh-byhghy.pdf/۲۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۰
تاریخ بیهقی

و نگاه دارنده وی پیدا شد، و ما همگان از کار وی معزول گشتیم، گفتند ناچار بباید فرستاد تا وی آگاه شود که حال چیست و سخن خویش پس ازین با بکتکین حاجب گوید، گفت کدام کس برد نزدیک وی؟ گفتند هر کس که حاجب گوید. دانشمند[۱] نبیه و مظفر حاکم را گفت نزدیک امیر محمد روید و این نامه بر وی عرضه کنید و او را لختی پند دهید و سخن نیکو گوئید و باز نمائید که رأی خداوند سلطان بباب وی سخت خوبست و چون ما بندگان بدرگاه عالی رسیم خوبتر کنیم، و در این دو سه روز این قوم بتمامی از اینجا بروند و سر و کار تو اکنون با بکتکین حاجب است و وی مردی هشیار و خردمند است و حق بزرگیت را نگاه دارد، تا آنچه باید گفت با وی می گوید.[۲]

و این دو تن برفتند[۳] با بکتکین بگفتند که بچه شغل آمده‌اند، که بی مثال وی کسی بر قلعت نتوانستی شد. بکتگین کدخدای خویش را با ایشان نامزد کرد و بر قلعت رفتند و پیش امیر محمد شدند و رسم خدمت را[۴] بجای آوردند امیر گفت خبر برادرم چیست و لشکر کی خواهد رفت نزدیک وی؟ گفتند خبر خداوند سلطان همه خیر است و در این دو سه روز همه لشکر بروند و حاجب بزرگ بر اثر ایشان و بندگان بدین[۵] آمده‌اند، و نامه بامیر دادند، بر خواند و لختی تاریکی در وی پیدا آمد، نبیه گفت زندگانی امیر دراز باد، سلطان که برادر است حق امیر را نگاه دارد و مهربانی نماید، دل بد نباید کرد و بقضای خدای عزوجل رضا باید داد. و ازین باب بسیار سخن[۶] نیکو گفت و فذلک[۷] آن بود که بودنی بوده است بسر نشاط بازباید شد که گفته اند المقدّرُ


  1. دانشمند بطور مطلق فقیه را می گفته‌اند.
  2. مثل جمله صفحه پیش است (حاشیه شماره ۴).
  3. رفتن گفتن غالبا بدون و او عطف آمده است.
  4. کذا در همه نسخه‌ها، ظ: رسم خدمت (بدون را)
  5. یعنی برای اینکار (اشاره بنامه).
  6. مو: سخنهای نیکو
  7. فذلک بر وزن مسالک بمعنی خلاصه و اجمال. خاقانی میگوید تا حشر فذلک بقا باد توقیع تو دادگستران را. این کلمه اصلا اصطلاح حسابداری بوده است و خلاصه‌یی را که پس از ذکر تفاریق یعنی تفصیلات مینوشته‌اند چنین می نامیده‌اند، هرندی شاعر گوید (محاسن اصفهان ص ۱۱۰) اری سمحاء الناس طراً کانهم تفاریق حسبان و انت فذلکا، در عربی از این کلمه فعلی بر وزن دحرج ساخته شده است، در قاموس گوید: فذلک حسابه انهاه و فرغ منه، مخترعة من قوله اذا اجمل حسابه فذلک کذا و کذا