که بهیچ حال خود فرا نستاند و همداستان نباشد اگر کسی از خدمتکاران خاندان و جز ایشان در وی سخنی ناهموار گوید چه هر چه گویند، باصل بزرگ باز گردد. و چون در ازل رفته بود که مدتی بر سریر[۱] ملک غزنین و خراسان و هندوستان نشیند که جایگاه امیران پدر و جدّش بود رحمة الله علیهما، ناچار بیاید نشست و آن تخت بیاراست و آن روز مستحق آن بود، و ناچار فرمانها داد در هر بابی، چنانکه پادشاهان دهند، و حاضرانی که بودند از هر دستی، برتر و فروتر، آن فرمانها را بطاعت و انقیاد پیش رفتند و شروط فرمان برداری اندر آن نگاه داشتند، چون مدت وی سپری شد و خدای عزوجل شاخ بزرگ را از اصل ملک که ولی عهد بحقیقت بود به بندگیان ارزانی داشت و سایه بر مملکت افکند که خلیفت[۲] بود و خلیفت خلیفت، مصطفی علیه السلام، امروز ناچار سوی حق شتافتند و طاعت او را فریضهتر داشتند و امروز که نامه تمام بندگان بدو مورخ است، بر حکم فرمان عالی برفتند[۳] که در ملطفهها[۴] بخط عالی بود و امیر محمد را بقلعه کوهتیز[۵] موقوف کردند سپس [۶] آنکه همه لشکر در سلاح صف کشیده بودند از نزدیک سرای پرده تا دور جای از صحرا و بسیار سخن و مناظره رفت، و وی گفت او را بکوزکانان[۷] باز باید فرستاد با کسان، و یا با خویشتن بدرگاه عالی برد. و آخر قرار بر آن گرفت که بقلعه موقوف باشد با قوم خویش و ندیمان و اتباع ایشان از خدمتکاران تا فرمان عالی بر چه جمله رسد بباب وی، و بکتکین حاجب با خیل خویش و پانصد سوار خیاره در پای قلعت است در شارستان تلپل[۸] فرود آمده نگاه داشت قلعه را تا چون بندگان غایب شوند از اینجا
- ↑ مو: بر سر
- ↑ ظاهرا یعنی خلیفت پدر
- ↑ برفتند یعنی رفتار کردند
- ↑ ملطفه نامهٔ کوچک که غالباً در کارهای فوری می نوشتهاند. رک. تعلیقات.
- ↑ این اسم در نسخه مورلی همه جا «کوهشیر» آمده آقای بهار در حواشی تاریخ سیستان «کوهژ» احتمال دادهاند رک. تعلیقات
- ↑ مو. سببش آنکه
- ↑ کوزکانان ولایتی بوده است در خراسان که در زمان محمود بدست محمد بود و او در آنجا می نشست (رک.)
- ↑ کذا در سه نسخه ولی مورلی در متن بنبیل دارد و در حاشیه: رتیل، رتپل، بیل. شاید: بنپل ( بن پل ) یا ببنپل (بهبنپل) با بلبیل (بلب پل) بوده یعنی دم پل قلعه، و شاید رتبیل (اسم خاص) بوده. شارستان بمعنی داخله شهر که درون باروست. رک